جدول جو
جدول جو

معنی آرابسک - جستجوی لغت در جدول جو

آرابسک
فرانسوی تازیسان پیچ و خمهای تزیینات با سلوب عربی و آن مرکب است از زنجیره هایی بشکل برگ که بطرزی تخیلی سازند، تزیینات و ریزه کاری در آهنگ و اثری که ملودی های آن بطرز جالبی بسط یافته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
آرابسک
اربستان، تازیستان، عربستان
تصویری از آرابسک
تصویر آرابسک
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتابیک
تصویر آتابیک
(پسرانه)
پدر بزرگ، مربی کودکان و بالاخص شاهزادگان، اتابک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراب
تصویر آراب
عضوها، اندام ها
آراب سبعه: در فقه هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین می رسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارابس
تصویر ارابس
گیاهی از تیرۀ چلیپاییان، با ساقه و برگ های کرک دار، به انواع مختلف، تره تیزک کوهی
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
از مشهورترین شهرهای مکران است. منطقۀ بسیار گرم و دهستانی بنام خروج دارد. (از معجم البلدان). در خصوص شهرهای دیگر مکران جغرافی نویسان اسلامی چنانکه گفته شده فقط به ثبت نام آنها اکتفا کرده اند...شهر راسک در قرون وسطی بسبب حاصلخیزی حومه و روستای آن که الخروج نام داشت دارای اهمیتی بود، ولی از کتابهای مسالک معلوم و محقق نمی شود که این محل همان باشد که امروز به این نام موسوم است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 253). و رجوع به ص 364 همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
نام قدیم رودخانه ای در ایران بطول 700 هزار گز که از نزدیکی تخت جمشید گذشته و برود مدوس پیوسته بخلیج فارس می ریخته است، نام رودخانه ای در مرز ایران به آذربایجان که برود کر پیوندد، رود ارس
لغت نامه دهخدا
زبانشناس دانمارکی که در سال 1787 میلادی در براندکیلد که در نزدیکی جزیره فیونی قرار دارد تولد یافت و در سال 1832 میلادی در کپنهاک درگذشت، وی در سال 1818 میلادی سفری به هند کرد و بسیاری از نسخ کتابهای خطی ایرانی و بودایی را بدست آورد و بهمراه خود برد و در سال 1831 میلادی چند کتاب و رساله درباره زبانهای آسیایی و اروپایی منتشر کرد
لغت نامه دهخدا
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان ایرانشهر است، این بخش در جنوب خاوری ایرانشهر و در کنار مرز پاکستان واقعو حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخش سرباز و بخش سیب سوران، از طرف خاور بمرز پاکستان، از جنوب به بخش دشتیاری از شهرستان چاه بهار، از سمت باختر به بخش قصرقند محدود است، بطور کلی منطقه ای است کوهستانی، گرمسیر و مرکز بخش قصبۀ راسک در کنار رود خانه سرباز واقع شده است، این بخش از یک دهستان بنام پیشین تشکیل شده است، آب مشروب قراء بخش از رودخانه و چشمه و قنات تأمین میشود، محصول عمده آن: غلات، خرما، برنج، و لبنیات و شغل اهالی کشاورزی و دامپروری است، این بخش دارای 12 آبادی کوچک و بزرگ میباشد و جمعیت آن در حدود 6000 تن است باضافه در حدود دوهزار تن بطور سیار در دره های کوهستانی زندگی میکنند بنابر آمار فوق جمعیت بخش 8000 تن میباشد، راههای این بخش عموماً مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان رمشک که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت و در 135هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و 5هزارگزی جنوب راه مالرو کهنوج به رمشک واقع است، سکنۀآن ده تن می باشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ارب، اعضاء،
- آراب سبعه، مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید،
، آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود، پاره های گوشت
لغت نامه دهخدا
جزیره، و ظاهراً مصحف آداک است
لغت نامه دهخدا
کسی است که قسمت اول کتاب روضه الصفا تألیف میرخواند را به انگلیسی ترجمه کرده و زیر نظر انجمن سلطنتی آسیائی بطبع رسیده، (تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 ص 484)
لغت نامه دهخدا
(دُ بِ)
شتر سطبر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آرباسس، نام مردی اساطیری، فرمانروای مدی از طرف سارداناپال و گویند او با همراهی بلزیس حکمران بابل پادشاه آشور را برانداخت و خود را پادشاه مدی نامید
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ)
حیوانی است کوچکتر از ملخ و شبها بانگ طولانی کند. (برهان) (ناظم الاطباء). حیوانی کوچکتر از ملخ که شبها درخانه ها صدا کند و آواز باریک طولانی دارد. چواسک. (انجمن آرا) (آنندراج). جیرجیرک. رجوع به چواسک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
کرباسو. (یادداشت مؤلف). مارمولک. (فرهنگ فارسی معین) : سام ابرص، جنسی است از کرباسک. وزغ، جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). رجوع به کرپاسو و مارمولک شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام رود ارس (شمال آذربایجان) در کتاب موسی خورن مورخ ارمنی (کتاب 2، بند 65). (ایران باستان ص 2589) ، ذواراط، وادئی است بنی اسد را قرب لغاط، ذواراط، وادیی است بین قطیّات و حفیره خالد، ذواراط، وادیی است در بلاد بنی اسد، اراط موضعی است بیمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
اتابیک. رجوع به اتابک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پرستوک
لغت نامه دهخدا
جانوریست شبیه بملخ و کوچکتر از آن که پیوست بانگ کند صرار چهره ریسک چرخه ریسک گوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتابک
تصویر آتابک
اتابک اتابیک
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی گیاهی از تیره چلیپاییان تره تیزک کوهی گیاهی از تیره چلیپائیان که گونه های متعدد دارد. بعضی گونهایش یکساله و بعضی دائمیند و در بعضی گونه ها ساقه و برگها کرک دارند. این گیاه و دیگر گونه هایش بیشتر در دامنه های آلپ و کوههای قفقازیه در نواحی سردسیر و یا معتدل میرویند: ارابس ابیص تره تیزک کوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراب
تصویر آراب
عضو بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرباسک
تصویر کرباسک
مارمولک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراسک
تصویر جراسک
((جَ سَ))
جیرجیرک، چزد، حشره ای شبیه ملخ اما کوچکتر از آن که صدای بلندی دارد و در اواخر خرداد و اوایل تیر شروع به خواندن می کند، جرواسک
فرهنگ فارسی معین
سنجاب موش خرما
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای سبز رنگ شبیه ملخ و کوچکتر از آن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیاد حرف زدن، پرحرفی، توهین
فرهنگ گویش مازندرانی