جدول جو
جدول جو

معنی آرا - جستجوی لغت در جدول جو

آرا
(دخترانه)
مخفف آراینده آرایشگر، زیور زینت
تصویری از آرا
تصویر آرا
فرهنگ نامهای ایرانی
آرا
پسوند متصل به واژه به معنای آراینده مثلاً انجمن آرا، بزم آرا، جهان آرا، خودآرا، رزم آرا، سخن آرا، مخفف آرایش، زیب، زیور، برای مثال میان گوهر و زیور سراپای / بتان را زشت کرده زیب و آرای (فخرالدین اسعد - ۱۲۶)
تصویری از آرا
تصویر آرا
فرهنگ فارسی عمید
آرا
مخفف آراینده، چنانکه در: انجمن آرا، بت آرا، بزم آرا، بهارآرا، پیکرآرا، جهان آرا، چمن آرا، خاطرآرا، خانه آرا، خودآرا، دست آرا، دل آرا، رزم آرا، سپاه آرا، سخن آرا، صدرآرا، صف آرا، عالم آرا، عروس آرا، کشورآرا، لشکرآرا، مجلس آرا، معرکه آرا، معنی آرا، ملک آرا، موکب آرا، نثرآرا، نظم آرا، هنگامه آرا:
ترا نیز با رزم او پای نیست
ز ترکان چنین لشکرآرای نیست،
فردوسی،
کجا نام آن نامور مای بود
بدنبر نشسته بت آرای بود،
فردوسی،
مر آن را میان جهان جای کرد
پرستشگه خاطرآرای کرد،
اسدی،
من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که میپروردم میرویم،
حافظ،
،
زینت و زیب و آرایش:
نمیباید برافزودن اگر مشاطۀ قدرت
جمالی را بزیبائی نگاری کرد و آرایی،
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
آرا
کلمه گرجی است بمعنی قلعۀ جدید، نام شهریست حصین در روسیۀ آسیا، موقع آن بین 41 درجه و 55 دقیقۀ عرض شمالی و 40 درجه و 45 دقیقه طول شرقی، در جبال کلیدر است بر کنار بسخو که در نهر کور میریزد، و آن بمسافت 181 هزارگزی شمال شرقی ارزالروم و 95 میلی مغرب تفلیس است و 13300 تن سکنه دارد که ثلث آن ارمنی باشند و در آن کارخانه های اسلحه سازی و غیره است و تجارت آن سابقاً رونق بسیار داشت و اکنون از اهمیت آن کاسته است و فقط تجارت مواشی و پوست و پیه و شمع رونقی دارد. و در قلعۀ آن مسجد جامع جلیل و جمیلی است که احمدپاشا بهیئت جامع اجیا صوفیۀ قسطنطنیه کرده است و آن دارای مدرسه ایست علوم عالیه را و کتابخانه ای با کتب شرقیۀ بسیار. ارتفاع اخیسخا 7760 قدم از سطح دریا و سرمای آن بسیار است. این شهر عاصمۀ مقاطعۀ ایسا اباتاغوی گرجیه بود و پس از مائۀ شانزدهم میلادی عاصمۀ گرجستان ترکیه شد و بسال 1244 هجری قمری روسها آنرا تصرف کردند.
لغت نامه دهخدا
آرا
رای ها، در ترکیبات بجای (آراینده) آید: بزم آرا جهان آرا رزم آرا عالم آرا صف آرا
فرهنگ لغت هوشیار
آرا
جمع رأی، رأی ها، اندیشه ها
تصویری از آرا
تصویر آرا
فرهنگ فارسی معین
آرا
رای ها
تصویری از آرا
تصویر آرا
فرهنگ واژه فارسی سره
آرا
آرایش، درست نیکو، زیبا، از نام های زنان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آران
تصویر آران
(پسرانه)
دشت نسبتا گرم و صاف، دارای طبیعت گرم، اسم شهری قدیمی که قباد ان را بنا کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرام
تصویر آرام
(پسرانه)
ساکت، آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراز
تصویر آراز
(پسرانه)
آراز، قهرمان منصوب به طایفه آس، گویش ترکی رودخانه ارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراد
تصویر آراد
(پسرانه)
آراج، نام فرشته ای، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شوم می دانند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراج
تصویر آراج
(پسرانه)
آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آراب
تصویر آراب
عضوها، اندام ها
آراب سبعه: در فقه هفت موضع از بدن که هنگام سجده بر زمین می رسد و عبارت است از پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو و دو انگشت بزرگ پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آرام
تصویر آرام
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بود مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷)
آهسته، بن مضارع آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده
آرامش دهنده مثلاً دلارام،
قرار، سکون، برای مثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴)
جمع واژۀ رئم، آهو های سفید
آرام آرام: آهسته آهسته
آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب
آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن
آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن
آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آراب
تصویر آراب
عضو بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرای
تصویر آرای
در ترکیبات بجای (آراینده) آید: انجمنظرای بت آرای چمن آرای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آران
تصویر آران
آرنج، مرفق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام
تصویر آرام
آرامش، ثبات، سکون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرام
تصویر آرام
((تِ))
قرار، سکون، درنگ، آسایش، راحتی، ساکت، خاموش، امن، به آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آراء
تصویر آراء
اندیشه ها، راه ها، رای ها، راه ها، رای ها، اندیشه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرام
تصویر آرام
Calm, Hushed, Peaceful, Placid, Rested, Sedate, Serene, Tranquil
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آرام
تصویر آرام
calme, silencieux, paisible, placide, reposé, serein, tranquille
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آرام
تصویر آرام
tranquilo, enmudecido, descansado, sereno
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آرام
تصویر آرام
tenang, sunyi, damai, beristirahat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آرام
تصویر آرام
สงบ , เงียบ , ผ่อนคลาย , เงียบสงบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آرام
تصویر آرام
kalm, stil, vredig, rustig, uitgerust, sereen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آرام
تصویر آرام
спокійний , тихий , відпочилий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آرام
تصویر آرام
calmo, silenzioso, tranquillo, placido, riposato, sereno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آرام
تصویر آرام
calmo, silencioso, pacífico, tranquilo, descansado, sereno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آرام
تصویر آرام
平静的 , 安静的 , 休息的 , 宁静的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آرام
تصویر آرام
spokojny, cichy, wypoczęty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آرام
تصویر آرام
ruhig, leise, friedlich, ausgeruht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آرام
تصویر آرام
спокойный , тихий , мирный , отдохнувший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آرام
تصویر آرام
शांत , विश्रामित
دیکشنری فارسی به هندی