جدول جو
جدول جو

معنی آذار - جستجوی لغت در جدول جو

آذار
(دخترانه)
نام ماه سوم از سال شمسی عربی برابر با مارس یا فروردین، بهار
تصویری از آذار
تصویر آذار
فرهنگ نامهای ایرانی
آذار
ماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماه های سال سریانی یا رومی، ماه اول بهار، برای مثال این هنوز اول آذار جهان افروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲ - ۶۴۶)
تصویری از آذار
تصویر آذار
فرهنگ فارسی عمید
آذار
ماه اول بهار سریانی، (السامی فی الاسامی)، ماه هفتم از سالهای سریانی است میان شباط و نیسان که ابتدای سال از ایلول ماه اول خزان باشد، نام ماه اول بهار است از سال رومیان و بودن آفتاب در برج حوت، (برهان قاطع) :
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید،
حافظ،
ماه ششم از ماههای رومیه، (قاموس فیروزآبادی)، مدت ماندن آفتاب در برج حوت که به هندش چیت نامند و آن ماه اول از ربیع است، (مؤیدالفضلاء)، آذر و آذار، ماه سوم از سالهای مسیحی، (اقرب الموارد)، و آن را اذار بفتح همزه هم گفته اند:
آن پرّ نگارینش بدو بازنبندند
تا آذرمه بگذرد وآید آذار،
منوچهری،
منم آذار وتو نوروز خرم
هرآیینه بود این هر دو با هم،
(ویس و رامین)،
آنی که پدید آمد در باغ شریعت
از عدل تو آذار و ز احسان تو نیسان،
ناصرخسرو،
ای درت ز بی برگان چون شاخ در آذر
وی دلت ز بخشیدن چون باغ در آذار،
سنائی،
این هنوز اول آذار جهان افروز است
باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار،
سعدی،
آذار ببرد آب رخ آذر و کانون
وز دردسر هر دو امان داد جهان را،
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
آذار
لاتینی تازی گشته ماه سوم رومی ششمین ماه از ماههای سریانی که عرب آنها را} شهور الروم {نامد ماه اول بهار
فرهنگ لغت هوشیار
آذار
ششمین ماه از ماه های سریانی، ماه اول بهار
تصویری از آذار
تصویر آذار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آهار
تصویر آهار
(دخترانه)
گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید قرمز نارنجی صورتی یا دو رنگ که انواع گوناگون کمپر و پرپر دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوار
تصویر آوار
گرد و خاک، غبار، برای مثال از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی - لغت نامه - آوار)، خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومی ریزد، ویران
غارت، چپاول، برای مثال باد گویی نافه های تبتستان بر درید / باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد (فرخی - ۴۲۷)، آزار، رنج، ستم، فساد، بی نظم
آواره، برای مثال به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذان
تصویر آذان
اذن ها، گوش ها، جمع واژۀ اذن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذار
تصویر عذار
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آچار
تصویر آچار
ترشی، هر چیز خوردنی که آن را در آب لیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد مثلاً آجیل آچار، چاشنی، برای مثال آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
ابزار فلزی برای باز و بسته کردن پیچ و مهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گذار
تصویر گذار
گذاردن، عبور، مرور، گذشتن از جایی، معبر، گذرگاه، پسوند متصل به واژه به معنای گذارنده مثلاً بنیان گذار، فروگذار، مین گذار،
گذار کردن: عبور کردن، گذشتن، برای مثال هردم آنجا گذار می کردم / آب از آن چشمه سار می خوردم (جامی۱ - ۲۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آهار
تصویر آهار
ماده ای مرکب از نشاسته، کتیرا و مانند آنکه به پارچه یا کاغذ می زنند تا محکم، سفت و براق شود
گلی درشت و پر برگ به رنگ های مختلف سفید، زرد، سرخ کم رنگ که بلندی بوته اش به نیم متر می رسد و آن را در باغچه ها می کارند و گیاه یک ساله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت، آسیب، گزند، برای مثال آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی - ۵۱۱) عملی که موجب رنجش دیگری شود، رنجش، بن مضارع آزردن و آزاردن، پسوند متصل به واژه به معنای
آزارنده مثلاً دل آزار، زیردست آزار، مردم آزار، بیماری، ناخوشی، درد و مرض، ناراحتی، کدورت، کینه
آزار تلخه: بیماری یرقان، زردی
آزار دادن: رنج دادن، آزار کردن، اذیت کردن، آزردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبار
تصویر آبار
دارویی که از سرب و گوگرد تهیه می شد و در چشم پزشکی کاربرد داشت
جمع واژۀ بئر، چاهها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵)، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آثار
تصویر آثار
اثر، نشانه ها، علامت
فرهنگ لغت هوشیار
افسار افسار ستور لگام، رستنگاه ریش، گونه رخ، شرم، داغ افسار نشانه افسار، سور دو لبری، سورخانه خری سور ساختمان، دو لبه پیکان رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض. رستنگاه خط ریش، رخساره چهره عارض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گذار
تصویر گذار
گذشتن، عبور، مرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذار
تصویر حذار
ترسیدن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رنج عذاب شکنجه اذیت، تعب مشقت، کین کینه بغض عداوت، رنجیدگی رنجش شکراب، اندوه غم تیمار، تاء لم توجع، ضرب کوب صدمه، آفت، بیماری مرض ناخوشی بیماری مانند جنون و هاری
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی دست افزار (آچار برابر با پرورده ها و ترشی ها و زمین پست یا سراشیب پارسی است) انواع پرورده ها و ترشیها در آب لیمو و سرکه و مانند آن انواع ترشی آلات، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته ضم کرده. یا آجیل آچار. آجیلی که بدان زعفران و آب لیمو و گلپر زنند. کلید هر قفل، آلتی فلزی که بوسیله آن مهره های آهنین را باز کنند، قلم حکاکی درفش یا سنبک حکاکی. یا آچار پیچ گوشتی. آلتی فلزی که بوسیله آن پیچ را باز کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجار
تصویر آجار
جمع اجر بمعنی مزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذان
تصویر آذان
جمع اذن، گوش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغار
تصویر آغار
نم، زه، ندا، عقیق وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمار
تصویر آمار
حساب، شماره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبار
تصویر آبار
جمع بئر، چاه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آچار
تصویر آچار
ترشی، چاشنی، زمین پست و بلند و سراشیب، درهم آمیخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آچار
تصویر آچار
آلتی فلزی که به وسیله آن مهره های آهنین را باز کنند یا ببندند و انواع مختلف دارد، چهارسو، دو سر، شمع، شلاقی، آلن و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گذار
تصویر گذار
عبور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبار
تصویر آبار
چاهها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آثار
تصویر آثار
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آچار
تصویر آچار
دست افزار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذان
تصویر آذان
گوشها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزار
تصویر آزار
اذیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمار
تصویر آمار
جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره