جدول جو
جدول جو

معنی آدین - جستجوی لغت در جدول جو

آدین
خوازه و آرایش ها که بنوروز یا گاه ورود پادشاهان و جشنهای بزرگ در کویها و برزنها و راهها کنند، آذین
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آدان
تصویر آدان
(پسرانه)
مفید سودمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آذین
تصویر آذین
(دخترانه و پسرانه)
تزیین، آرایش، زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدینه
تصویر آدینه
(دخترانه و پسرانه)
روز جمعه، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند آدینه محمد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدینگ
تصویر آدینگ
(پسرانه)
آنکه روز جمعه به دنیا آمده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیدین
تصویر آیدین
(پسرانه)
روشن، پاک، روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیین
تصویر آیین
(دخترانه و پسرانه)
دین، مذهب، عادت، رسم، روش، طریقت، آذین، زینت، آرایش، نام روستایی در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمین
تصویر آمین
(دخترانه و پسرانه)
قبول کن، بپذیر، چنین باشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسدین
تصویر آسدین
(پسرانه)
نام موبدی در سده دهم یزگردی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرین
تصویر آرین
(پسرانه)
سفید پوست آریائی، آریایی نژاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آوین
تصویر آوین
(دخترانه)
عشق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آهین
تصویر آهین
(پسرانه)
آهن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدینه
تصویر آدینه
جمعه، هفتمین روز هفته برای مثال چو آدینه به سر برده شد آید شنبه / تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال (فرخی - ۲۲۱)
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
نام روزی از هفته میان پنجشنبه و شنبه، و آن در پیش مسلمانان چون شنبه نزد یهود و یکشنبه نزد نصاری عید و روز آخر هفته باشد. جمعه. جامع. یوم الازهر:
تا چو آدینه بسر برده شد آید شنبه
تا چوماه رمضان بگذرد آید شوال...
فرخی.
چندین محتشم بخدمت آمده اند و سوار ایستاده اند که روز آدینه است. (تاریخ بیهقی).
من سوی تو شنبه و تو نزد من
چون سوی کودک شب آدینه ای.
سنائی.
، عامه آدینه را مانند جمعه علم و اسم کنند مردان را:
جمعه با زوجه خود گفت شبی
که مرا با تو ز آدینه شکی است
زن بدو گفت دوبینی بگذار
پیش من جمعه و آدینه یکی است.
شهاب ترشیزی.
- مثل شب آدینۀ اطفال، روزی یا ساعتی خوش و فرخنده و خرّم.
- مسجد آدینه، مسجد جمعه. جامع:
تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح
یا از در سرای اتابک غریو کوس
لب از لب چو چشم خروس ابلهی بود
برداشتن بگفتۀ بیهودۀ خروس.
سعدی.
- امثال:
آدینه اش را گم کرده است، معتادی را فراموش کردن میخواهد.
احمدک استا نرفت روزی که رفت آدینه بود، کاهلی کار کرد نه بوقت خویش.
چه جمعه و چه آدینه.
در پیش خرد شنبه و آدینه یکی است
لغت نامه دهخدا
ظرف کره گیری از ماست، خم کوچک سفالین که دوغ در آن ریزند و جنبانند تا کره آن جدا شود انین
فرهنگ لغت هوشیار
جسمی دارای روشنایی و گرما که از سوختن چوب و زغال و مانند آن پدید آید. قدما آنرا یکی از عنصرهای بسیط چهار گانه می پنداشتند آذر مق آب، پاره ای از زغال و هیمه افروخته اخگر، شعله، سوز، قهر خشم، دوزخ جهنم، گوگرد احر، تندی تیزی، ایذاء ضرر رسانیدن، غم اندوه سخت، بلا مصیبت، عشق سوزان، عاشق. یا آب بر سرآتش... ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدین
تصویر خدین
یار، دوست، صدیق، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدین
تصویر بدین
تناور تنومند به این: بدین صفت بدین شکل
فرهنگ لغت هوشیار
رسم روش ادب، معمول متداول مرسوم، شیوه آهنگ، صفت کردار مانند: بهشت آیین جنت آیین، اندازه حد عدد شمار، قاعده قانون نظم، سامان اسباب، طبیعت نهاد فطرت، آذین شهر آرای جشن، زیب زینت، فر شکوه، شرع شریعت کیش: آیین اسلام، تشریفات اتیکت یا به آیین. چنانکه مرسوم است طبق معمول، چنانکه باید چنانکه ضروری است، زیبا جمیل. یا بر آیین. مثل مانند
فرهنگ لغت هوشیار
فلزیست که در طبیعت غالبا بشکل اکسید یا کربناتیا سولفور دو فر وجود دارد. آنها را در کوره میگدازند و از آنها آهن خالص بدست میاورند و آن جسمی است سخت و محکم وزن مخصوص آن 8، 7 و در 1530 درجه حرارت گداخته میشود. اهن در هر جا وجود دارد و یکی از مفیدترین عناصر است و با زغال اساس صنعت را تشکیل میدهد یا آهن پولاد. آهن نر ذکر مقابل نرم آهن. یا آهن تر. آهن جوهر دار آهن سبز. یا آهن چکش خور. آهنی که بوسیله چکش قابلیت کشش و تشکیل باشکال مختلف را داشته باشد، یا آهن نر. پولاد روهینا مقابل نرم آهن. یا آهن افسرده کوفتن، کاری بیهوده کردن آهن سرد کوفتن، یا آهن سرد کوفتن، یا مثل دیو از آهن گریختن، سخت از چیزی دوری جستن، یا عصر (دورهء) آهن سومین دوره زندگی صنعتی انسان از لحاظ تقسیمات دیرین شناسی. اکنون نیز انسان در همین دوره زیست میکند آخرین بخش از دوره فلزات. این دوره از زمان پیدایش آهن (یعنی تقریبا 900 ق. م) آغاز میگردد عصر حدید، شمشیر، مطلق سلاح آهنین از درع و جوشن و خود ورانین و جز آنها، زنجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیین
تصویر آیین
رسم و عادات، دستور، روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتین
تصویر آتین
بلغت زنده وپازندبمعنی موجود شده وپیدا گردیده وبهم رسیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجین
تصویر آجین
آجیده آژده: تیرآجین شمع آجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آردین
تصویر آردین
منسوب به آرد از آرد آلوده به آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذین
تصویر آذین
زیب، زینت، زیور، آرایش، آیین
فرهنگ لغت هوشیار
حشو آکنه آکنش، در کلمات مرکببمعنی آلود (آلوده) مرصع انباشته مانند و گونه دارا و صاحب اندود (اندوده) آید: زهر آگین گوهر آگین عقیق آگین طلسم آگین عشرت آگین زرآگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدینه
تصویر آدینه
جمعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمین
تصویر آمین
قصد کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدین
تصویر تدین
دین داشتن، متدین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدینه
تصویر آدینه
((نِ))
روز جمعه، آخرین روز هفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آمین
تصویر آمین
ایدون باد، چنین باد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آیین
تصویر آیین
سنت، شریعت، مذهب، رسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آزین
تصویر آزین
طمع کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آدینه
تصویر آدینه
جمعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذین
تصویر آذین
تزیین
فرهنگ واژه فارسی سره