جدول جو
جدول جو

معنی آخورسالار - جستجوی لغت در جدول جو

آخورسالار
رئیس و بزرگ تر کارکنان اسطبل، میرآخور، آخوربد
تصویری از آخورسالار
تصویر آخورسالار
فرهنگ فارسی عمید
آخورسالار
(خُرْ)
رجوع به آخرسالار شود: و پانصد استر با ده مرد آخورسالار همیشه غلۀ او به استراباد و دامغان بردندی برای فروختن. (تاریخ طبرستان).
یکی کهتری نامبردار بود
که بر آخور شاه سالار بود.
فردوسی.
بدان آخور اسب سالار باش
بهر کار با هر کسی یار باش.
فردوسی.
چو آن کردنی کارها کرد راست
ز سالار آخور خری ده بخواست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ)
آخورسالار. میرآخر. آنکه ریاست پرستاران ستور، خاصه اسب با اوست: ایشان (زنان دعوت شدۀ زلیخا) پنج زن بودند یکی زن حاجب و یکی زن شرطه و یکی زن خوان سالار و یکی زن شرابدار و یکی زن آخرسالار. (بلعمی ترجمه طبری).
آخرسالار جبرئیل است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آخرسالار
تصویر آخرسالار
میرآخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخر سالار
تصویر آخر سالار
آنکه ریاست کارکنان اصطبل دارد میر آخر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آخرسالار
تصویر آخرسالار
((خُ))
رییس کارکنان اصطبل
فرهنگ فارسی معین