آخورسالار. میرآخر. آنکه ریاست پرستاران ستور، خاصه اسب با اوست: ایشان (زنان دعوت شدۀ زلیخا) پنج زن بودند یکی زن حاجب و یکی زن شرطه و یکی زن خوان سالار و یکی زن شرابدار و یکی زن آخرسالار. (بلعمی ترجمه طبری). آخرسالار جبرئیل است. خاقانی
رجوع به آخرسالار شود: و پانصد استر با ده مرد آخورسالار همیشه غلۀ او به استراباد و دامغان بردندی برای فروختن. (تاریخ طبرستان). یکی کهتری نامبردار بود که بر آخور شاه سالار بود. فردوسی. بدان آخور اسب سالار باش بهر کار با هر کسی یار باش. فردوسی. چو آن کردنی کارها کرد راست ز سالار آخور خری ده بخواست. فردوسی
بتاوار سر انجام پس ایچ آخرکار باخر پایان کار عاقبت: آخرالامر نسیم فتح و نصرت بر پرچم علمهای دولت جهانگیری وزیده... توضیح آخر الامر بفتح راء است نه بضم آن (زیرا ترکیبی است که از زبان عربی عینا نقل شده و در آنجاست بسبب ظرفیت منصوب است