حریص، صاحب آز، آزمند، برای مثال چو داننده مردم بود آزور / همی دانش او نیاید به بر (فردوسی - ۷/۵۲)برای مثال جرعۀ جام جود اگر بخورم / نکند درد منّتم مخمور ی مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری - ۲۳۸)
حریص، صاحب آز، آزمند، برای مِثال چو داننده مردم بُوَد آزور / همی دانش او نیاید به بر (فردوسی - ۷/۵۲)برای مِثال جرعۀ جام جود اگر بخورم / نکند دُرد منّتم مخمور ی مرد باش ای حمیّت قانع / خاک خور ای طبیعت آزور (انوری - ۲۳۸)
طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند، جای علف خوردن چهارپایان، کنایه از اسطبل، طویله، آخورگاه آخور کسی پر بودن: کنایه از بی نیازی او از لحاظ مادی
طاقچه ای که در کنار دیوار درست می کنند و خوراک چهارپایان را در آن می ریزند، جای علف خوردن چهارپایان، کنایه از اسطبل، طویله، آخورگاه آخور کسی پُر بودن: کنایه از بی نیازی او از لحاظ مادی