جدول جو
جدول جو

معنی آجرتراش - جستجوی لغت در جدول جو

آجرتراش
(چَ سَ دَ / دِ)
آنکه آجر را سوده و املس و هموار کند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آذرتاش
تصویر آذرتاش
(پسرانه)
آذر (فارسی) + تاش (ترکی) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آجر تراش
تصویر آجر تراش
آجر تراشیده و ساییده که برای زینت در نمای ساختمان به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرتراش
تصویر سرتراش
کسی که موی سر دیگران را می تراشد، سلمانی
فرهنگ فارسی عمید
(جُ تَ)
پیشه و عمل آجرتراش
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ لَ / لِ نِ)
مخفف گوهرتراش. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گرد آوردن، بریدن و درودن. اجدزاز. یقال: اجتززت الشیح و اجدززته، اذاجززته. (منتهی الارب) ، بدرو آمدن کشت
لغت نامه دهخدا
(جُ فَ)
سطحی به آجر پوشیده
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
سرتراشنده. موتراش. گرای. دلاک. سلمانی. آنکه موی مردم تراشد:
بجز سرتراشی که بودش غلام
سوی گوش او کس نکردی پیام.
نظامی.
، دختری سخت کولی و بسیاربانگ. زن یا دختر سلیطه و بدزبان. زن یا دختر بلندآواز و بددهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آجرفرش
تصویر آجرفرش
آژیانه
فرهنگ لغت هوشیار
آرایشگر، دلاک، سلمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوب تراشیده که از چهار سو تخت باشد، چهارتراش
فرهنگ گویش مازندرانی
سلمانی، آرایش گر
فرهنگ گویش مازندرانی