جدول جو
جدول جو

معنی آبک - جستجوی لغت در جدول جو

آبک
آب اندک
جیوه، عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، مرکور، زیبق، سیماب، ژیوه
تصویری از آبک
تصویر آبک
فرهنگ فارسی عمید
آبک
(بَ)
نام جائی است
لغت نامه دهخدا
آبک
(بُ)
هر چیز پرآب. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
آبک
(بَ / بِ / بُ)
آبله. جدری
لغت نامه دهخدا
آبک
(بَ)
ویلک. هلاک باد ترا
لغت نامه دهخدا
آبک
(بَ)
جیوه. سیماب. آبق. زیبق، باصطلاح کیمیاگران. (تحفه) :
مس ّ وجود من شود از می بسان زر
گویی که می چو آبک از اجزای کیمیاست.
خجسته
لغت نامه دهخدا
آبک
جیوه، سیماب، آبق، زیبق
تصویری از آبک
تصویر آبک
فرهنگ لغت هوشیار
آبک
((بَ))
سیماب، جیوه
تصویری از آبک
تصویر آبک
فرهنگ فارسی معین
آبک
آبق
تصویری از آبک
تصویر آبک
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبکش
تصویر آبکش
کشندۀ آب، آنکه با دلو آب از چاه بالا می آورد، کسی که کارش کشیدن آب از چاه است، برای مثال به چاه اندرون آب سرد است و خوش / فرودآی تا من بوم آبکش (فردوسی - ۶/۲۰۸)، غلام آبکش باید و خشت زن / بود بندۀ نازنین مشت زن (سعدی۱ - ۱۶۶)
کسی که با مشک یا دلو آب به خانه ها ببرد، سقا، سبد یا ظرف سوراخ سوراخ که برنج پخته یا سبزی و میوۀ شسته شده را در آن می ریزند تا آبش برود، چلوصافی، در علم زیست شناسی لوله های باریکی در گیاه که دارای سوراخ های ذره بینی است و مواد غذایی را انتقال می دهد، آوند، برای مثال گر گوش تو آهنگ شناس است در این باغ / هر آبکش برگ گلی رشتۀ سازی ست (مالک یزدی - لغتنامه - آبکش)، مقابل کته، چلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
آنچه مانند آب باشد، آبدار، پرآب، آب لمبو، مقابل غلیظ، رقیق، بی محتوا، مشروب
فرهنگ فارسی عمید
آنچه مانند آب است مایع روان. مقابل جامد، رقیق تنک گشاده، پر آب آبدار، دانه ای که آب بخود کشیده و آماده جوانه زدن و سبز شدن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکم
تصویر آبکم
نوعی از مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکش
تصویر آبکش
سقا، کشنده آب از چاه، مستخلف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
((بَ))
مایع، روان، کنایه از بی دوام و نامطمئن، پرآب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکش
تصویر آبکش
کسی که از چاه آب می کشد، سقا، ظرفی سوراخ سوراخ از جنس مس یا روی که با آن آب برنج نیم پخته را کشیده آماده دم کردن می کنند، لوله هایی در گیاه دارای سوراخ های ذره بینی بسیار که در میان آن ها صفحه هایی مانند غربال است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکش
تصویر آبکش
آب حوضی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
Watery
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
aqueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
waterig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
물 같은
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
水っぽい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
מיימי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
पानी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
berair
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
เหมือนน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
водяной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
wässrig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
acuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
acquoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
aquoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
水的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
wodnisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
водяний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آبکی
تصویر آبکی
su gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی