جدول جو
جدول جو

معنی آبه - جستجوی لغت در جدول جو

آبه
مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج می شود، لیزابه
تصویری از آبه
تصویر آبه
فرهنگ فارسی عمید
آبه
(بَ)
نام قریه ای نزدیک ساوه و نسبت بدان آبی است و آن را آوه نیز گویند و نسبت بدان آوی باشد، نام قریه ای به اصفهان، نام شهری به افریقیه
لغت نامه دهخدا
آبه
(آبْ بَ / بِ)
در زبان کودکان خرد، آب
لغت نامه دهخدا
آبه
(اَ رَ / رِ)
لیزابه و لعابی که با جنین توأم برآید از شکم مادر. سخد. شاهد. نخط
در نوشابه و شورآبه و دوآبه، آب
لغت نامه دهخدا
آبه
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
تصویری از آبه
تصویر آبه
فرهنگ لغت هوشیار
آبه
((بِ))
مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج می شود
تصویری از آبه
تصویر آبه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
نام محلی کنار راه بجنورد بگنبد قابوس به فاصله 548430 گز از مشهد
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام رود آمو یعنی جیحون:
همان گاه نزدیک دریا رسید
یکی ژرف دریای بن ناپدید
به وستا درون نام او آبهی
که قعرش نبوده ست هرگز تهی.
زراتشت بهرام
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ذآبت. مانند گرگ شدن در خبث و دهاء، ذئب الرجل، در گوسپندان وی گرگ افتاد. (منتهی الارب) ، از گرگ ترسیدن. ترسیدن. رجوع به ذآبت شود
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ)
آبه آبه گرگوار، از مشاهیر سیاستمداران و مؤلفان فرانسه است. وی بسال 1750م. در نزدیکی ’لونوبل’ متولد شد و بسال 1831م. درگذشت. وی هرچند منسوب به گروه راهبان بود بسال 1789م. به وکالت مجلس عمومی انتخاب شد و پس از آن از مدافعان جدی افکار جدید گردید و مدتی بعد به عضویت انجمن بزرگ معارف انتخاب گشت ولی بسبب نطقهائی که در مجالس گوناگون ایراد کرد رؤسای روحانیون با وی مخالف شدند و پس از مرگ اجازه ندادند جنازه او با مراسم مذهبی دفن شود. آثار متعددی که از وی بجای مانده بسیار متین و جالب توجه است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ)
آبه ژان ژاک. یکی از مشاهیر علمای آثار عتیقه است. وی بسال 1716 میلادی در کاسیس متولد شد و به سال 1795 میلادی درگذشت. السنۀ لاتین، یونانی قدیم، سریانی، کلدانی و عربی را می دانست و خدمات مهمی به پیشرفت علم آثارعتیقه نمود، به ایتالیا سفر کرد، آثار عتیقۀ بسیاری جمع آورد. درباره آثار قدیمۀ فنیقی فلسطین و غیره کتابهای چندی تألیف کرد که مشهورترین آنها ’سیاحت نامۀ آناکارسیس جوان در یونان’ می باشد، که در آن احوال و اوضاع یونان قدیم را تصویر کرده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). وی الفبای زبان فینیقی را به دست آورد و معلوم کرد که این زبان کاملاً سامی است. (از ایران باستان ج 1 ص 49)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبچ
تصویر آبچ
نشانه کمان گروهه، آلتی در زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبره
تصویر آبره
مگس مازو ابره رویه آوره
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اب. پدران اجداد: آبا و اجداد ما برین عقیده بودند، کشیشان (مسیحی) آبا کلیسا آبا کنیسه. یا آبا سبعه هفت پدران آبا سبعه. یا آبا علوی. پدران آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبده
تصویر آبده
چیستان، چربک، حکایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبج
تصویر آبج
نشانه کمان گروهه، آلتی در زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آگه
تصویر آگه
آگاه، با خبر، مطلع، عالم
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار، مایه، اندام، زین و برگ، زهار، گاهوک (تابوت) عقاب شاهین، پرنده ایست از دسته شکاریان روزانه دارای قدی متوسط و سری کشیده و منقار و پنجه های نسبه ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبژ
تصویر آبژ
سرشک آتش، نام گیاهی که آن را بومادران گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آنه
تصویر آنه
زن ناله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آفه
تصویر آفه
آفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبزه
تصویر آبزه
آبی که از کنار چشمه رود تالاب و امثال آن زهد یعنی تراود زهاب
فرهنگ لغت هوشیار
بر آمدگی قسمتی از بدن به علت سوختگی یا ضرب وزخم، تاول. بر آمدگی بخشی از بشره بسبب سوختگی یا ضرب و زخم و گردآمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی، مرضی است ساری که بصورت تاولهایی روی پوست بدن ظاهر میشود و با تب همراه است. در اغلب حیوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز و اسب و پرندگان نیز بروز میکند باد آبله، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، تبخال تبخاله، تکمه پستان سر پستان نوک پستان یاآبله از هم گسستن، بیرون زدن آبله. یا آبله پستان. 5 یا آبله چشم. دانه سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید توژک. یاآبله رخ فلک. ستارگان. یا آبله روز. آفتاب. یا آبله گاوی آبله ایست که بیشتر روی پستانهای گاو میزند (20 تا 30 دانه)، اهمیتش از آن جهت است که از ترشح دانه های آن مایه آبله برای انسان تهیه میکنند. یا آبله گوسفند. مرضی است که با تب در گوسفند شروع میشود و تاولهای آبله بیشتر در نقاط کم مو (مانند صورت شکم زیر بغل و زیر ران) ظاهر میشود و بگوسفندان دیگر گله سرایت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
ورم چرکداری که در بدن یا در پای دندان بوجود آید. فرانسوی پیله. ورم عفونی در نقطه ای از بدن دمل. یا آبسه دندان. آبسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبش
تصویر آبش
آنکه پیرامون و پیشگاه خانه کسی را به طعام و شراب آراید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبق
تصویر آبق
گریخته، گریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبک
تصویر آبک
جیوه، سیماب، آبق، زیبق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگه
تصویر آبگه
آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبن
تصویر آبن
طعام خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبو
تصویر آبو
نیلوفر آبی برادر مادر خال خالو
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ آب، کبود، ازرق، نیلی، نیلگون، نیلوفری منسوب به آب: آبی و خاکی و بادی و آتشی. یا بروج آبی یا زراعت آبی. زراعتی که بوسیله آبیاری از آن محصول بردارند مقابل دیم دیمی. یاساعت آبی. یا مثلثه آبی برجهای سرطان عقرب و حوت، گیاه یاجانورانی که درآب زیست کند مقابل خاکی بری: نباتات آبی، آنکه با چرخ وارابه آب بخانه ها رساند، یکی از سه رنگ اصلی (زرد قرمز آبی) که رنگهای دیگراز آنها ترکیب میشود، به سفرجل، قسمتی انگور که دانه هایظن مدور و پوستش سخت است و از غوره آن گله ترشی سازند. برادر مادر خال خالو. منسوب به آبه (آوه) از مردم آبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبهی
تصویر آبهی
نام رود آمو، یعنی جیهون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمه
تصویر آمه
فراخی سال، (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبک
تصویر آبک
آبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسه
تصویر آسه
آکس
فرهنگ واژه فارسی سره