قند مکرر، (تحفه)، قند سفید، و آن را ابلوج نیز گویند و ابلوج معرب آن است: تا آبلوج همچو تبرزد نشد بطعم تا چون نبات نیست بپیش نظر شکر بادا نهاده در دهن دولتت مقیم دست نشاط و عیش بفتح و ظفر شکر، پوربهای جامی
قند مکرر، (تحفه)، قند سفید، و آن را اَبْلوج نیز گویند و اُبْلوج معرب آن است: تا آبلوج همچو تبرزد نشد بطعم تا چون نبات نیست بپیش نظر شکر بادا نهاده در دهن دولتت مقیم دست نشاط و عیش بفتح و ظفر شکر، پوربهای جامی
معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج: گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن. مولوی. آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکرران. بسحاق اطعمه. ای در ره مزعفر ابلوج قند گردی با لحم چرب و سرخش بزغاله روی زردی. بسحاق. در بیت ذیل مولوی ابلوج وصف قند، شاید به معنی سفید آمده است: امروز ز کندهای (قندهای) ابلوج پهلوی جوالها دریده. مولوی.
معرب از فارسی آبلوچ. قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق. آبلوج: گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن. مولوی. آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکرران. بسحاق اطعمه. ای در ره مزعفر ابلوج قند گردی با لحم چرب و سرخش بزغاله روی زردی. بسحاق. در بیت ذیل ِ مولوی ابلوج وصف قند، شاید به معنی سفید آمده است: امروز ز کندهای (قندهای) ابلوج پهلوی جوالها دریده. مولوی.