جدول جو
جدول جو

معنی آبل - جستجوی لغت در جدول جو

آبل(بِ)
نام دیهی بدمشق، دیهی بحمص، موضعی نزدیک اردن
لغت نامه دهخدا
آبل(بِ)
استاد و دانا بچرانیدن شتر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبله فرنگی
تصویر آبله فرنگی
در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ افرنگ، آبلۀ فرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله کوبی
تصویر آبله کوبی
تلقیح مایۀ آبله به بدن برای جلوگیری از ابتلا به بیماری آبله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله
تصویر آبله
تاولی که به سبب سوختگی یا ساییده شدن پوست پیدا شود، تاول، نوعی بیماری ویروسی که باعث تب شدید، درد ستون فقرات و ایجاد بثورات می شود و آثار آن برای همیشه روی پوست باقی می ماند. برای جلوگیری از این بیماری مایۀ آبله به بدن تلقیح می کنند، حیواناتی از قبیل گاو، گوسفند، بز، خوک و بعضی از پرندگان نیز به مرض آبله مبتلا می شوند
آبلۀ شیری: در پزشکی آبلۀ خفیف شبیه آبله مرغان که بیشتر در مناطق گرمسیر دیده می شود
آبلۀ فرنگی: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ افرنگ، آبلۀ فرنگ
آبلۀ افرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ فرنگ: در پزشکی تاول هایی که به واسطۀ بیماری سیفلیس روی پوست بدن پیدا می شود، آبلۀ فرنگی
آبلۀ گاوی: در پزشکی مرض واگیردار آبله که در گاو بروز می کند و دانه های آبله در روی پستان های او پیدا می شود و از آن مایۀ آبله برای تلقیح به بدن انسان می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله کوب
تصویر آبله کوب
کسی که مایۀ آبله را به بدن دیگران تلقیح کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله گاوی
تصویر آبله گاوی
در پزشکی مرض واگیردار آبله که در گاو بروز می کند و دانه های آبله در روی پستان های او پیدا می شود و از آن مایۀ آبله برای تلقیح به بدن انسان می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبله کوبان
تصویر آبله کوبان
مراسمی به مناسبت آبله کوبی کودکان
فرهنگ فارسی عمید
(بِ لَ / لِ)
برآمدگی قسمتی از بشره بعلت سوختگی یا ضرب و زخم و گرد آمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی. تاول. مجل. مجله. نفط. جدر. بثره. دژک. خجوله. نفاطه:
یا بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیج
از بسی غمها ببسته عمر گل پا را بپا (کذا).
عسجدی (از فرهنگ اسدی، چاپی).
اگرچه پایت آبله کرده است... دل تنگ مکن که همین ساعت راه قطع شود. (کتاب المعارف).
هزار آبله بر دل از این یک آبله است
که گفت آنکه ز وحدت نخاست بسیاری.
رفیع الدین ابهری.
، تبخال و تبخاله:
با زبانی پربخار و با لبی پرآبله
از چه سوزد گر تب محرق ندارد در بدن ؟
سلمان ساوجی.
، تکمۀ پستان. سر پستان:
نیم از پرورش مادر گیتی راضی
زآنکه خون خورده ام از آبلۀ پستانش.
؟
، بیماریی است عفن، ساری و وبائی با تب و بثوری بر ظاهر اندام که منتهی بچرک و ریم شود و گاه مهلک باشد، از اینرو تلقیح اطفال و سالخوردگان نیز بهر چند سال یک بار برای دفع و جلوگیری آن لازم و ضروری است. جدری. نبخ. چیچک. (منتهی الارب). نفطه. نفاطه. ماهه:
نه مه غذای فرزند از خون حیض باشد
پس آبله برآرد صورت کند مجدّر
نه ماهه خون حیضی چون آبله برآرد
سی ساله خون مردم آخر چه آورد بر؟
خاقانی.
احمدک را که رخ نمونه بود
آبله بردمد چگونه بود؟
نظامی.
، تیر. تیرک. جوش. یعنی حبابی از بخار که از بن ظرف مایعی جوشان برخاسته و بروی آب آید، حباب. کوپله. و آب سوار که گاه باران بر حوض و غدیر افتد، برآمدگی خرد در جامه های ابریشمین و پشمین، جوش که بر اندام افتد.
- آبلۀ رخ فلک، مجازاً، ستاره. چشم شب.
- امثال:
مبارک خوشگل بود آبله هم برآورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبله کوب
تصویر آبله کوب
هر کس که مایه آبله رابه بدن دیگران تزریق کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله روئی
تصویر آبله روئی
صفت وچگونگی آبله رو، شخصی که از مرض آبله در چهره اش باقی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
بر آمدگی قسمتی از بدن به علت سوختگی یا ضرب وزخم، تاول. بر آمدگی بخشی از بشره بسبب سوختگی یا ضرب و زخم و گردآمدن آب میان بشره و دمه یعنی جلد اصلی، مرضی است ساری که بصورت تاولهایی روی پوست بدن ظاهر میشود و با تب همراه است. در اغلب حیوانات مانند گوسفند و گاو و خوک و بز و اسب و پرندگان نیز بروز میکند باد آبله، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، تبخال تبخاله، تکمه پستان سر پستان نوک پستان یاآبله از هم گسستن، بیرون زدن آبله. یا آبله پستان. 5 یا آبله چشم. دانه سفید یا سرخی که بر ظاهر چشم پدید آید توژک. یاآبله رخ فلک. ستارگان. یا آبله روز. آفتاب. یا آبله گاوی آبله ایست که بیشتر روی پستانهای گاو میزند (20 تا 30 دانه)، اهمیتش از آن جهت است که از ترشح دانه های آن مایه آبله برای انسان تهیه میکنند. یا آبله گوسفند. مرضی است که با تب در گوسفند شروع میشود و تاولهای آبله بیشتر در نقاط کم مو (مانند صورت شکم زیر بغل و زیر ران) ظاهر میشود و بگوسفندان دیگر گله سرایت میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبلاسیون
تصویر آبلاسیون
فرانسوی فرساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبلوج
تصویر آبلوج
قندسفید قند مکرر آبلوچ ابلوج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله افرنگ
تصویر آبله افرنگ
آبله فرنگ نارا فرنجیه ارمنی دانه کوفت آتشک سیفیلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله برآمدن
تصویر آبله برآمدن
آبله برآمدن کسی را. مبتلی شدن وی به آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله برآوردن
تصویر آبله برآوردن
ایجاد شدن آبله آبله شدن آبله در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله دار
تصویر آبله دار
آنکه بر اندام آبله دارد
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در چهره اش مهر آبله بود آنکه اثر آبله بر چهره اش پیدا باشد مجدر
فرهنگ لغت هوشیار
آبله بر آوردن، عقده ای که بسبب راه رفتن بسیار در پا پیدا شود، کوفته شدن خسته گشتن، مجروح شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله فرنگ
تصویر آبله فرنگ
آبله فرنگ نارا فرنجیه ارمنی دانه کوفت آتشک سیفیلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله فرنگی
تصویر آبله فرنگی
آبله فرنگ نارا فرنجیه ارمنی دانه کوفت آتشک سیفیلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کردن
تصویر آبله کردن
آبله بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله کوبی
تصویر آبله کوبی
تزریق مایه آبله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله گون
تصویر آبله گون
آبله دار
فرهنگ لغت هوشیار
بیماری است عفن وساری مخصوص اطفال وعلامت آنبروز دانه های آبدًاری است در بدن وبیش از چند روزبطول نمیکشد (ضمناً واگیر هم داردحتی در بزرگسالان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله ناک
تصویر آبله ناک
آبله دار آبله رو مجدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله نشان
تصویر آبله نشان
کسی که فرورفتگیهااز اثر آبله بر بشره دارد مجدر آبله رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله نشان دادن
تصویر آبله نشان دادن
نشان آبله و مانند آن بر بشره پیدا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله نشان شدن
تصویر آبله نشان شدن
نشان آبله و مانند آن بر بشره پیدا آمدن مجدر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبله
تصویر آبله
((لَ یا بِ لِ))
تاول، ورم پوست در اثر سوختگی یا زخم، مرضی که بیشتر در بین کودکان شایع است، از علائم آن تب شدید، درد ستون فقرات و تاول های روی پوست است، افرنگ، سیفلیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبلوچ
تصویر آبلوچ
آب قند
فرهنگ واژه فارسی سره
تاول، تبخال، تبخاله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آبله درخواب زیان مال بود. اگر بیند که بر تن او آبله بود، به قدر آن خواسته مال او را حاصل شود. محمد بن سیرین
آبله به تن دیدن بر پنج وجه بود: اول: زیادتی مال، دوم: زن خواهد، سوم: پسرش آید، چهارم: حاجت روا شدن، پنچم: از ترس و بیم ایمن شود، چون ابله سفید.
اگر بیند که بر تن او آبله بود، به قدر آن مال حرام حاصل شود.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
دهکده ای از دهستان قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی