جدول جو
جدول جو

معنی آبریزش - جستجوی لغت در جدول جو

آبریزش
(زِ)
قطره قطره فروریختن آب از سقف و چشم و مانند آن
لغت نامه دهخدا
آبریزش
قطره قطره فرو ریختن آب از سقف وچشم ومانند آن
تصویری از آبریزش
تصویر آبریزش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آمرزیش
تصویر آمرزیش
آمرزش، بخشایش، بخشودن گناه بنده از جانب خداوند، به ویژه پس از مرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
عمل آفریدن، خلقت، کار و اثری که از نتیجۀ این عمل به وجود می آید، قضا و قدر، تقدیر، چگونگی خلقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب ریزه
تصویر آب ریزه
علتی در چشم که پیوسته اشک از آن می ریزد، آبریز، آبریزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبریزی
تصویر تبریزی
از مردم تبریز، تهیه شده در تبریز،
در علم زیست شناسی سپیدار، درختی راست و بلند که پوست و چوب آن سفید است و در اغلب نقاط ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، چون تنه اش راست و صاف و بلند است در کارهای نجاری و ساختن سقف خانه ها و تیر و ستون چوبی به کار می رود، سفیدار، سفیددار، اسفیدار، پلت، پلخدار، سفیدپلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
جای ریختن آب، در علم جغرافیا جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن می شود، چاهی که آب های گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود، مستراح، ظرف شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبریزان
تصویر آبریزان
جشنی که در قدیم ایرانیان در روز سیزدهم تیرماه می گرفتند و بر یکدیگر آب یا گلاب می پاشیدند و این رسم تا زمان صفویه برقرار بوده، آبریزگان، آب پاشان، آب تیرگان
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ)
علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فروریزد، مبال. مستراح. آبریز
لغت نامه دهخدا
دلو، دول:
دوستی زآبریز چرخ ببر
زآنکه آن گه تهی بود گه پر،
سنائی،
، مبرز، متوضا، مبال:
شعر تو باید به آبریز درانداخت
گر بود از مشک تر نبشته به ابریز،
سوزنی،
ببهانۀ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد، (تاریخ طبرستان)،
میان بسته یکسر برای گریز
نه مطبخ بجا ماند و نه آبریز،
زجاجی،
، چاه، چاه گنداب، بالوعه، بلوعه، گوی که در آن آبهای مستعمل چون آب ریختۀ حمام و آب مطبخ گرد آید، و در بعض فرهنگها به آبریز معنی مزبله نیز داده اند، ظرفی لوله و دسته دار که بدان وضو و طهارت کنند و معرب آن ابریق است، سرازیریها که آب آن به رودی رسد، (فرهنگستان زمین شناسی)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش
لغت نامه دهخدا
عمل آفریدن کار خلقت، خلقت خلق انشا ابداع، جمیع موجودات همه آفریدگان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تبریز از مردم تبریز اهل تبریز، درختی از تیره بیدکه تنه آن مستقیم رشد میکند و کم شاخه است ازین جهت تنه این درخت مصارف مختلف دارد و بعنوان تیر چوبی برای پوشش بامها مورد استفاده است
فرهنگ لغت هوشیار
جشنی که در روز سیزدهم تیرماه در ایران باستان بر پا میداشتند و آب بر یکدیگر می پاشند آبریزان، نوعی از طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
دلو، جای ریختن آب، جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریزه
تصویر آبریزه
علتی در چشم که پیوسته اشک از آن فرو ریزد، مستراح، آبریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابریزی
تصویر ابریزی
منسوب به ابریز ذهب ابریزی زربی غش زرساو ذهب خالص ذهب ابریزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
فاضلاب، مستراح، آفتابه، دلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبریزی
تصویر تبریزی
اهل تبریز، درختی شبه صنوبر با تنه راست و بلند که رنگ پوست و چوبش سفید می باشد و بلندی اش تا 20 متر می رسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
خلق کردن، خلقت، ایجاد، خلق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
Creation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
création
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آبشخور دام، کنار آب، کنایه: از توالت
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
creazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
การสร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
schepping
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
creación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
Schöpfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
criação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
创造
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
stworzenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
творення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
создание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آفرینش
تصویر آفرینش
ciptaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی