جدول جو
جدول جو

معنی آبدیز - جستجوی لغت در جدول جو

آبدیز
آب دزفول، یکی از روافد رود کارون و آن مهمترین آبراهۀ کارونست، این رود از مغرب بروجرد سرچشمه میگیرد، مرکب از دو شعبه متمایز و دور از یکدیگر شمالی و جنوبی، آبهای ناحیۀ بروجرد و علی آباد به شعبه شمالی ریزد، شعبه جنوبی از جاپلق و گلپایگان خیزد و از دامنۀ قلیان کوه گذرد و در خاک بختیاری به شعبه شمالی اتصال یافته و در بند قیر به رود کارون پیوندد، محل اتصال دوشعبه جنوبی و شمالی را بحرین یا میان دوآب نامند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبدیس
تصویر آبدیس
(دخترانه)
مانند آب زلال و شفاف
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
سیاه رنگ، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در شب برگرفتی راه شبدیز / شدندی جملۀ آفاق شب خیز (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
زمین پرآب، زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، طوفان دریایی، کنایه از پیشامد وحشتناک، برای مثال اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی - ۴۷۹)، موج، طغیان آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
جای ریختن آب، در علم جغرافیا جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن می شود، چاهی که آب های گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود، مستراح، ظرف شراب
فرهنگ فارسی عمید
دلو، دول:
دوستی زآبریز چرخ ببر
زآنکه آن گه تهی بود گه پر،
سنائی،
، مبرز، متوضا، مبال:
شعر تو باید به آبریز درانداخت
گر بود از مشک تر نبشته به ابریز،
سوزنی،
ببهانۀ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد، (تاریخ طبرستان)،
میان بسته یکسر برای گریز
نه مطبخ بجا ماند و نه آبریز،
زجاجی،
، چاه، چاه گنداب، بالوعه، بلوعه، گوی که در آن آبهای مستعمل چون آب ریختۀ حمام و آب مطبخ گرد آید، و در بعض فرهنگها به آبریز معنی مزبله نیز داده اند، ظرفی لوله و دسته دار که بدان وضو و طهارت کنند و معرب آن ابریق است، سرازیریها که آب آن به رودی رسد، (فرهنگستان زمین شناسی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام جایی بوده است. (فرهنگ نظام) :
از در شبدیز تا به حد بخارا
از بس خون عدو بخار گرفته.
مجیرالدین بیلقانی
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ آبد.
- ابدالاّبدین، همیشه. رجوع به ابد شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
دلو، جای ریختن آب، جایی
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که هر جای آنرا بکنند آب بیرون آید، زمین آبدار مانند چمن، مد مقابل جزر، موج، طوفان، طغیان و افزایش آب در فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
شب رنگ، شب مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
زمین پر آب، مد، مقابل جزر، موج، طوفان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
((شَ))
شب رنگ، سیه فام، نام اسب خسرو پرویز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
فاضلاب، مستراح، آفتابه، دلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
آب دار، آبزا، کوهه، موج، موج کوهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آبشخور دام، کنار آب، کنایه: از توالت
فرهنگ گویش مازندرانی