جدول جو
جدول جو

معنی آبخیز - جستجوی لغت در جدول جو

آبخیز
زمین پرآب، زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، طوفان دریایی، کنایه از پیشامد وحشتناک، برای مثال اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی - ۴۷۹)، موج، طغیان آب
تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
فرهنگ فارسی عمید
آبخیز
زمینی که هر جای آنرا بکنند آب بیرون آید، زمین آبدار مانند چمن، مد مقابل جزر، موج، طوفان، طغیان و افزایش آب در فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
آبخیز
زمین پر آب، مد، مقابل جزر، موج، طوفان
تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
فرهنگ فارسی معین
آبخیز
آب دار، آبزا، کوهه، موج، موج کوهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبریز
تصویر آبریز
جای ریختن آب، در علم جغرافیا جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن می شود، چاهی که آب های گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود، مستراح، ظرف شراب
فرهنگ فارسی عمید
قالب خشت، مهرۀ دیوار، رهص، باخز
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کمینگاه و محل خوف. (آنندراج). کمینگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آب دزفول، یکی از روافد رود کارون و آن مهمترین آبراهۀ کارونست، این رود از مغرب بروجرد سرچشمه میگیرد، مرکب از دو شعبه متمایز و دور از یکدیگر شمالی و جنوبی، آبهای ناحیۀ بروجرد و علی آباد به شعبه شمالی ریزد، شعبه جنوبی از جاپلق و گلپایگان خیزد و از دامنۀ قلیان کوه گذرد و در خاک بختیاری به شعبه شمالی اتصال یافته و در بند قیر به رود کارون پیوندد، محل اتصال دوشعبه جنوبی و شمالی را بحرین یا میان دوآب نامند
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش
لغت نامه دهخدا
دلو، دول:
دوستی زآبریز چرخ ببر
زآنکه آن گه تهی بود گه پر،
سنائی،
، مبرز، متوضا، مبال:
شعر تو باید به آبریز درانداخت
گر بود از مشک تر نبشته به ابریز،
سوزنی،
ببهانۀ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد، (تاریخ طبرستان)،
میان بسته یکسر برای گریز
نه مطبخ بجا ماند و نه آبریز،
زجاجی،
، چاه، چاه گنداب، بالوعه، بلوعه، گوی که در آن آبهای مستعمل چون آب ریختۀ حمام و آب مطبخ گرد آید، و در بعض فرهنگها به آبریز معنی مزبله نیز داده اند، ظرفی لوله و دسته دار که بدان وضو و طهارت کنند و معرب آن ابریق است، سرازیریها که آب آن به رودی رسد، (فرهنگستان زمین شناسی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبخیز گاه
تصویر آبخیز گاه
زمینی که آب از آن بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبخیز
تصویر شبخیز
خیزنده در شب و بیدار ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
دلو، جای ریختن آب، جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب خیز
تصویر آب خیز
طوفان و دل در میان طوفان بلا و محنت گرفتار شدن، موج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
فاضلاب، مستراح، آفتابه، دلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبریز
تصویر آبریز
ابریق
فرهنگ واژه فارسی سره
آبشخور دام، کنار آب، کنایه: از توالت
فرهنگ گویش مازندرانی