آیریس (Iris) در سینما به تکنیکی اشاره دارد که در آن یک دایره باز یا بسته می شود تا بخش خاصی از تصویر را نشان دهد یا مخفی کند. این تکنیک در دوران فیلم های صامت بسیار محبوب بود و امروزه هم گاهی برای ایجاد جلوه های خاص بصری و تمرکز بر جزئیات مورد استفاده قرار می گیرد. این نام از دیافراگم های آیریس که در لنزهای دوربین های ابتدایی استفاده می شد، گرفته شده است. کاربردهای آیریس در سینما: 1. انتقال صحنه ها: - از آیریس برای انتقال نرم بین صحنه ها استفاده می شود. آیریس باز می تواند یک صحنه را به تدریج آشکار کند و آیریس بسته می تواند به آرامی صحنه را خاتمه دهد. 2. تمرکز بر جزئیات: - این تکنیک برای جلب توجه مخاطب به یک بخش خاص از تصویر، مانند چهره شخصیت یا یک شیء مهم، مورد استفاده قرار می گیرد. 3. ایجاد حالت نوستالژیک: - استفاده از آیریس می تواند حس و حال فیلم های قدیمی و صامت را به فیلم های مدرن بیافزاید و به ایجاد یک فضای نوستالژیک کمک کند. 4. افزایش تنش و درام: - با استفاده از آیریس می توان لحظات حساس و پرتنش را برجسته کرد، مانند یک نگاه خاص بین شخصیت ها یا یک لحظه کلیدی در داستان. انواع آیریس: 1. آیریس باز (Iris In): - تصویر به تدریج از یک نقطه کوچک به یک صحنه کامل باز می شود. این نوع آیریس معمولاً در آغاز صحنه ها برای معرفی تدریجی فضا استفاده می شود. 2. آیریس بسته (Iris Out): - تصویر به تدریج از یک صحنه کامل به یک نقطه کوچک بسته می شود. این نوع آیریس معمولاً برای خاتمه صحنه ها و ایجاد حس پایان یافتن استفاده می شود. مثال های معروف از استفاده آیریس: 1. `ولگرد` (The Tramp) - چارلی چاپلین: - چارلی چاپلین در فیلم های صامت خود به طور مکرر از تکنیک آیریس برای برجسته کردن جزئیات استفاده می کرد. 2. `ستاره ای متولد شده است` (A Star is Born) - 1954: - این فیلم از آیریس برای انتقال نرم بین صحنه ها و ایجاد تمرکز بر شخصیت ها استفاده می کند. 3. `آواتار` (Avatar) - 2009: - جیمز کامرون در این فیلم از تکنیک های مختلف از جمله آیریس برای تقویت جلوه های بصری و ایجاد حس سینمای کلاسیک استفاده کرده است. نتیجه گیری آیریس یکی از تکنیک های کلاسیک سینماست که با وجود قدیمی بودن، هنوز هم در فیلم سازی مدرن برای ایجاد جلوه های خاص بصری، تمرکز بر جزئیات، و انتقال حس نوستالژیک استفاده می شود. استفاده هوشمندانه از آیریس می تواند به تقویت روایت داستان و تأثیر بصری فیلم کمک کند.
آیریس (Iris) در سینما به تکنیکی اشاره دارد که در آن یک دایره باز یا بسته می شود تا بخش خاصی از تصویر را نشان دهد یا مخفی کند. این تکنیک در دوران فیلم های صامت بسیار محبوب بود و امروزه هم گاهی برای ایجاد جلوه های خاص بصری و تمرکز بر جزئیات مورد استفاده قرار می گیرد. این نام از دیافراگم های آیریس که در لنزهای دوربین های ابتدایی استفاده می شد، گرفته شده است. کاربردهای آیریس در سینما: 1. انتقال صحنه ها: - از آیریس برای انتقال نرم بین صحنه ها استفاده می شود. آیریس باز می تواند یک صحنه را به تدریج آشکار کند و آیریس بسته می تواند به آرامی صحنه را خاتمه دهد. 2. تمرکز بر جزئیات: - این تکنیک برای جلب توجه مخاطب به یک بخش خاص از تصویر، مانند چهره شخصیت یا یک شیء مهم، مورد استفاده قرار می گیرد. 3. ایجاد حالت نوستالژیک: - استفاده از آیریس می تواند حس و حال فیلم های قدیمی و صامت را به فیلم های مدرن بیافزاید و به ایجاد یک فضای نوستالژیک کمک کند. 4. افزایش تنش و درام: - با استفاده از آیریس می توان لحظات حساس و پرتنش را برجسته کرد، مانند یک نگاه خاص بین شخصیت ها یا یک لحظه کلیدی در داستان. انواع آیریس: 1. آیریس باز (Iris In): - تصویر به تدریج از یک نقطه کوچک به یک صحنه کامل باز می شود. این نوع آیریس معمولاً در آغاز صحنه ها برای معرفی تدریجی فضا استفاده می شود. 2. آیریس بسته (Iris Out): - تصویر به تدریج از یک صحنه کامل به یک نقطه کوچک بسته می شود. این نوع آیریس معمولاً برای خاتمه صحنه ها و ایجاد حس پایان یافتن استفاده می شود. مثال های معروف از استفاده آیریس: 1. `ولگرد` (The Tramp) - چارلی چاپلین: - چارلی چاپلین در فیلم های صامت خود به طور مکرر از تکنیک آیریس برای برجسته کردن جزئیات استفاده می کرد. 2. `ستاره ای متولد شده است` (A Star is Born) - 1954: - این فیلم از آیریس برای انتقال نرم بین صحنه ها و ایجاد تمرکز بر شخصیت ها استفاده می کند. 3. `آواتار` (Avatar) - 2009: - جیمز کامرون در این فیلم از تکنیک های مختلف از جمله آیریس برای تقویت جلوه های بصری و ایجاد حس سینمای کلاسیک استفاده کرده است. نتیجه گیری آیریس یکی از تکنیک های کلاسیک سینماست که با وجود قدیمی بودن، هنوز هم در فیلم سازی مدرن برای ایجاد جلوه های خاص بصری، تمرکز بر جزئیات، و انتقال حس نوستالژیک استفاده می شود. استفاده هوشمندانه از آیریس می تواند به تقویت روایت داستان و تأثیر بصری فیلم کمک کند.
شخصیت افسانه ای است مربوط به میتولوژی یونان که به جهت زیبائی خیره کننده اش شهرت دارد، نام اصلی نارسیس بئوتیون تسپی است و آورده اند که پدرش رود خانه سفیز و مادرش یک پری به نام لیریوپ بوده است، نارسیس با زیبائی بی نظیر خود دل از همه می ربود و در برابر اظهار محبت دختران زیبا آنها را تحقیر می کرد و به عاشقان سرگرانی ها داشت، قربانیان نارسیس از جور او به درگاه خدایان نالیدند و او دچار خشم خدایان شد، یک روز هنگام شکار نارسیس به کنار چشمه ای برای خوردن آب دراز کشید در این حال تصویر خود را در آب دیده و شیفتۀ آن شد و به حال جذبه افتاد، در همان حال تلاش کرد که تصویر خود را از آب بگیرد ولی کوشش او به هدر رفت و وقتی که نومید شد چنان ضربه ای به خود زد که بی درنگ جان سپرد، او پس از مرگ به گل نرگس تبدیل شد و از آن زمان گل نرگس به عنوان مظهر نارسیس درآمد، مؤلف فرهنگ اساطیر یونان و روم آرد: نارسیس، جوان زیبائی بود که عشق را خرد و ناچیز می شمرد، سرگذشت او به وسیلۀ نویسندگان مختلف، با اختلافاتی نقل شده است و معروفتر از همه شرحی است که ’اووید’ در یکی از آثار خود از او نقل کرده، طبق این روایت وی پسر خدای سفیز و الاهه ای به نام لیریوپه است در موقع تولد او، پدر و مادرش آیندۀ وی را از تیرزیاس جویا شدند و او جواب داد که: ’کودک عمر زیادی خواهد کرد اگر به خود نگاه نکند’، چون نارسیس به سن رشد رسید مورد علاقۀ جمع زیادی از دختران و الاهه ها قرار گرفت، منتهی وی به این مطالب توجهی نشان نمی داد، عاقبت اکو یکی از الاهه ها عاشق او شد ولی او هم مانند دیگران مورد بی اعتنائی قرار گرفت، ’اکو’ از شدت یأس منزوی گشت و به حدی ضعیف وناتوان شد که از او جز صدای نالانی، اثری نماند، دخترانی که مورد تحقیر نارسیس قرارگرفته بودند تنبیه او را از خدایان خواستند، نمزیس صدای آنها را شنید و مقدمات را طوری فراهم ساخت، که یک روز بسیار گرم، نارسیس پس از انجام شکار مجبور شد برای رفع عطش از چشمه ای استفاده کند، در آنجا وی عکس خود را دید و خود عاشق خود شد، وی که ازآن پس به دنیا بی اعتنا بود روی تصویرخود چندان خم شد که پس از اندک زمانی جان سپرد، وی در ستیکس هم به فکر تشخیص چهره های زیبا بود، در مکانی که وی جان داد گلی روئید که آن را نارسیس نام نهادند، روایت معروف در بئوسی با آنچه گفته شد تفاوت داشت در آنجا عقیده بر این بود که نارسیس یکی از اهالی شهر تسپی نزدیک هلیکن بود، وی جوانی بسیار زیبا بود و لذتهای عشق را حقیر می شمرد، مرد جوانی موسوم به آمینیاس او را دوست می داشت ولی نارسیس به وی توجهی نمی کرد، نارسیس او را همیشه طرد می کرد و بالاخره شمشیری را به عنوان هدیه برای وی فرستاد، آمینیاس برای اظهار اطاعت با همان شمشیر خود را در مقابل خانه نارسیس کشت و در حال مرگ مجازات و عذاب آن بی رحم را ازخدایان خواست، یک روز که نارسیس در چشمه ای جمال خودرا دید اسیر زیبائی خود شد و چون ازین مطلب رنج می برد خود را کشت، اهالی شهر تسپی برای عشق که این حکایت جلوۀ قدرت او بود مراسم احترامی به جا می آوردند، در محلی که او خودکشی کرده و علفها از خون او سیراب شده بود گلی به نام نرگس روئید، بوزانیاس چنین نقل می کند که نارسیس خواهر توأمی داشت که فوق العاده شبیه وی بود و هر دو زیبا بودند، دختر جوان مرد و نارسیس که از جان و دل او را می خواست غمگین شد، یک روز نارسیس چهرۀ خود را در آب دید ابتدا به گمان اینکه خواهر خود را دیده تسلی یافت و بعدها با آنکه حقیقت را دریافته بود بازهم برای تسکین خاطر معمولاً به صورت خود در آب می نگریست و این مطلب به عقیدۀ پوزانیاس موجب رواج عقیده ای که پیشتر به آن اشاره کردیم شد، البته این تفسیر برای آن بوده است که به افسانۀ نارسیس صورت واقع و معقولی داده شود، بنا بروایت دیگر: نارسیس از اهالی ارتری واقع در ’اوبه’ بود که بدست مردی بنام اپوپس کشته شد و از خون او گلی به نام نرگس روئید، (از فرهنگ اساطیر یونان و روم ص 605)، در ادبیات مجازاً به مردی می گویند که به زیبائی خود شیفته باشد، مجسمه های زیادی به نام نارسیس ساخته شده که مشهورترین آنها یک مجسمه برنزی است در ناپل، همچنین تابلوهای زیادی از روی این افسانه رسم شده که مشهورتر از همه تابلوی نقاش معروف کورتوا است
شخصیت افسانه ای است مربوط به میتولوژی یونان که به جهت زیبائی خیره کننده اش شهرت دارد، نام اصلی نارسیس بئوتیون تسپی است و آورده اند که پدرش رود خانه سفیز و مادرش یک پری به نام لیریوپ بوده است، نارسیس با زیبائی بی نظیر خود دل از همه می ربود و در برابر اظهار محبت دختران زیبا آنها را تحقیر می کرد و به عاشقان سرگرانی ها داشت، قربانیان نارسیس از جور او به درگاه خدایان نالیدند و او دچار خشم خدایان شد، یک روز هنگام شکار نارسیس به کنار چشمه ای برای خوردن آب دراز کشید در این حال تصویر خود را در آب دیده و شیفتۀ آن شد و به حال جذبه افتاد، در همان حال تلاش کرد که تصویر خود را از آب بگیرد ولی کوشش او به هدر رفت و وقتی که نومید شد چنان ضربه ای به خود زد که بی درنگ جان سپرد، او پس از مرگ به گل نرگس تبدیل شد و از آن زمان گل نرگس به عنوان مظهر نارسیس درآمد، مؤلف فرهنگ اساطیر یونان و روم آرد: نارسیس، جوان زیبائی بود که عشق را خرد و ناچیز می شمرد، سرگذشت او به وسیلۀ نویسندگان مختلف، با اختلافاتی نقل شده است و معروفتر از همه شرحی است که ’اووید’ در یکی از آثار خود از او نقل کرده، طبق این روایت وی پسر خدای سفیز و الاهه ای به نام لیریوپه است در موقع تولد او، پدر و مادرش آیندۀ وی را از تیرزیاس جویا شدند و او جواب داد که: ’کودک عمر زیادی خواهد کرد اگر به خود نگاه نکند’، چون نارسیس به سن رشد رسید مورد علاقۀ جمع زیادی از دختران و الاهه ها قرار گرفت، منتهی وی به این مطالب توجهی نشان نمی داد، عاقبت اکو یکی از الاهه ها عاشق او شد ولی او هم مانند دیگران مورد بی اعتنائی قرار گرفت، ’اکو’ از شدت یأس منزوی گشت و به حدی ضعیف وناتوان شد که از او جز صدای نالانی، اثری نماند، دخترانی که مورد تحقیر نارسیس قرارگرفته بودند تنبیه او را از خدایان خواستند، نمزیس صدای آنها را شنید و مقدمات را طوری فراهم ساخت، که یک روز بسیار گرم، نارسیس پس از انجام شکار مجبور شد برای رفع عطش از چشمه ای استفاده کند، در آنجا وی عکس خود را دید و خود عاشق خود شد، وی که ازآن پس به دنیا بی اعتنا بود روی تصویرخود چندان خم شد که پس از اندک زمانی جان سپرد، وی در ستیکس هم به فکر تشخیص چهره های زیبا بود، در مکانی که وی جان داد گلی روئید که آن را نارسیس نام نهادند، روایت معروف در بئوسی با آنچه گفته شد تفاوت داشت در آنجا عقیده بر این بود که نارسیس یکی از اهالی شهر تسپی نزدیک هلیکن بود، وی جوانی بسیار زیبا بود و لذتهای عشق را حقیر می شمرد، مرد جوانی موسوم به آمینیاس او را دوست می داشت ولی نارسیس به وی توجهی نمی کرد، نارسیس او را همیشه طرد می کرد و بالاخره شمشیری را به عنوان هدیه برای وی فرستاد، آمینیاس برای اظهار اطاعت با همان شمشیر خود را در مقابل خانه نارسیس کشت و در حال مرگ مجازات و عذاب آن بی رحم را ازخدایان خواست، یک روز که نارسیس در چشمه ای جمال خودرا دید اسیر زیبائی خود شد و چون ازین مطلب رنج می برد خود را کشت، اهالی شهر تسپی برای عشق که این حکایت جلوۀ قدرت او بود مراسم احترامی به جا می آوردند، در محلی که او خودکشی کرده و علفها از خون او سیراب شده بود گلی به نام نرگس روئید، بوزانیاس چنین نقل می کند که نارسیس خواهر توأمی داشت که فوق العاده شبیه وی بود و هر دو زیبا بودند، دختر جوان مرد و نارسیس که از جان و دل او را می خواست غمگین شد، یک روز نارسیس چهرۀ خود را در آب دید ابتدا به گمان اینکه خواهر خود را دیده تسلی یافت و بعدها با آنکه حقیقت را دریافته بود بازهم برای تسکین خاطر معمولاً به صورت خود در آب می نگریست و این مطلب به عقیدۀ پوزانیاس موجب رواج عقیده ای که پیشتر به آن اشاره کردیم شد، البته این تفسیر برای آن بوده است که به افسانۀ نارسیس صورت واقع و معقولی داده شود، بنا بروایت دیگر: نارسیس از اهالی ارتری واقع در ’اوبه’ بود که بدست مردی بنام اپوپس کشته شد و از خون او گلی به نام نرگس روئید، (از فرهنگ اساطیر یونان و روم ص 605)، در ادبیات مجازاً به مردی می گویند که به زیبائی خود شیفته باشد، مجسمه های زیادی به نام نارسیس ساخته شده که مشهورترین آنها یک مجسمه برنزی است در ناپل، همچنین تابلوهای زیادی از روی این افسانه رسم شده که مشهورتر از همه تابلوی نقاش معروف کورتوا است
پوست بیرونی میوۀ نارگیل یا جوز هندی: و پوست بیرونی جوز هندی که آن را نارگیس گویند در حوض آب اندازند تا تمام نرم شود، (فلاحت نامه)، میوۀ نارگیل، جوز هندی را به زبان هندی تا پوست بیرونی آن باز نکرده اند نارگیس گویند، (فلاحت نامه)
پوست بیرونی میوۀ نارگیل یا جوز هندی: و پوست بیرونی جوز هندی که آن را نارگیس گویند در حوض آب اندازند تا تمام نرم شود، (فلاحت نامه)، میوۀ نارگیل، جوز هندی را به زبان هندی تا پوست بیرونی آن باز نکرده اند نارگیس گویند، (فلاحت نامه)
دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
دهکده ای در درۀ شمال شرقی ’آلپ کارنیک’ نزدیک شهر تارویس ایتالیا به ارتفاع 811گز، دارای کلیسایی زیبا، کار خانه سیمان. 3150 تن سکنه دارد و در تابستان عده زیادی به آنجا می روند
ترسیس، طرسیس، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: طبق مندرجات کتب عبرانی نام محل بسیار دوری است و بنابه روایتی کشتی های حضرت سلیمان از آنجا طلا حمل می نمودند، در تحقیق این مطلب اختلاف است، برخی گویند مقصود زنگبار است، جمعی را عقیده بر آنست که این موضع همان ’اوفیر’ مذکور در کتابهای عبرانی می باشد و بعضی گمان دارند مکان مجهولی است، گروهی نیز گویند همان ’تارتسۀ’ واقع در اسپانیا است، در جنوب اسپانیا در نزدیکی ’هوئلوا’ محلی موسوم به ’تارسیس’ وجود دارد که در آن معدن طلای بسیاری یافت شود و در زمان عرب ’طرطوشه’ نامیده میشده، ممکن است ’تارسیس’ عبرانیها و ’تارتسۀ’ فینیقی ها همین مکان باشد، رجوع به ’تارتسه’ شود
ترسیس، طرسیس، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: طبق مندرجات کتب عبرانی نام محل بسیار دوری است و بنابه روایتی کشتی های حضرت سلیمان از آنجا طلا حمل می نمودند، در تحقیق این مطلب اختلاف است، برخی گویند مقصود زنگبار است، جمعی را عقیده بر آنست که این موضع همان ’اوفیر’ مذکور در کتابهای عبرانی می باشد و بعضی گمان دارند مکان مجهولی است، گروهی نیز گویند همان ’تارتسۀ’ واقع در اسپانیا است، در جنوب اسپانیا در نزدیکی ’هوئلوا’ محلی موسوم به ’تارسیس’ وجود دارد که در آن معدن طلای بسیاری یافت شود و در زمان عرب ’طرطوشه’ نامیده میشده، ممکن است ’تارسیس’ عبرانیها و ’تارتسۀ’ فینیقی ها همین مکان باشد، رجوع به ’تارتسه’ شود
یکی از شهرهای قدیم لیدیه بود، و یکی از کلیساهای هفتگانه آسیا در آنجا بود، اسم قدیمش سرت قلسی و به مسافت 30 میل به جنوب شرقی تیاتیرا و 50 میل به شمال شرقی سمیرنا و 2 میل به جنوب نهر هرمس مانده واقع بود، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به سارد شود
یکی از شهرهای قدیم لیدیه بود، و یکی از کلیساهای هفتگانه آسیا در آنجا بود، اسم قدیمش سرت قلسی و به مسافت 30 میل به جنوب شرقی تیاتیرا و 50 میل به شمال شرقی سمیرنا و 2 میل به جنوب نهر هرمس مانده واقع بود، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به سارد شود
دهی است جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی مشکین شهر که در 15 هزارگزی شمال مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 151تن سکنه میباشد آبش از چشمه و خیاوچای (رود خانه خیاو)، محصولش غلات، صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان مشکین خاوری بخش مرکزی مشکین شهر که در 15 هزارگزی شمال مشکین شهر و 10 هزارگزی شوسۀ مشکین شهر به اردبیل در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 151تن سکنه میباشد آبش از چشمه و خیاوچای (رود خانه خیاو)، محصولش غلات، صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)