معنی średni - جستجوی لغت در جدول جو
średni
متوسّط
ادامه...
مُتِوَسِّط
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
pośrednik nieruchomości
مشاور املاک، مشاوره
ادامه...
مُشاوِرِ اَملاک، مُشاوِرِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
bezpośredni
بی پرده، باز بودن، رک و راست، رکود، مستقیم، مستقیم بودن
ادامه...
بی پَردِه، باز بودَن، رُک و راست، رُکود، مُستَقیم، مُستَقیم بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
bezpośrednio
به صراحت، اجتماعی، به طور صریح، صریح، مستقیم، به طور مستقیم، مستقیماً، مستلزم
ادامه...
بِه صِراحَت، اِجتِماعی، بِه طُورِ صَریح، صَریح، مُستَقیم، بِه طُورِ مُستَقیم، مُستَقیماً، مُستَلزَم
دیکشنری لهستانی به فارسی
bezpośredniość
فوریّت، فوق العاده، مستقیم بودن، واجد شرایط بودن
ادامه...
فُوریَّت، فُوق العادِه، مُستَقیم بودَن، واجِد شَرایِط بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
pośrednictwo
واسطگی، واسطه
ادامه...
واسِطِگی، واسِطِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
pośredniczyć
واسطه گری کردن، به وضوح
ادامه...
واسِطِه گَری کَردَن، بِه وُضوح
دیکشنری لهستانی به فارسی
pośrednik
دلّال، دلقک زدن
ادامه...
دَلّال، دَلقَک زَدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
pośrednio
به طور غیرمستقیم، به صورت مماس، غیرمستقیم، غیر اختصاصی، به طور ضمنی
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِمُستَقیم، بِه صورَتِ مُماس، غِیرِمُستَقیم، غِیرِ اِختِصاصی، بِه طُورِ ضِمنی
دیکشنری لهستانی به فارسی
pośredni
غیر مستقیم، غیر شرکت کننده، میانه، وسط
ادامه...
غِیرِ مُستَقیم، غِیرِ شِرکَت کُنَندِه، میانِه، وَسَط
دیکشنری لهستانی به فارسی
uśredniać
میانگین گرفتن، چکّش در میخ
ادامه...
میانگین گِرِفتَن، چَکُّش دَر میخ
دیکشنری لهستانی به فارسی
niebezpośredni
دورویی، ریاکاری
ادامه...
دُورویی، ریاکاری
دیکشنری لهستانی به فارسی
średnio wysmażony
کمی نپخته، نادر
ادامه...
کَمی نَپُختِه، نادِر
دیکشنری لهستانی به فارسی
średniowieczenik
قرون وسطایی شناس، قطبیت
ادامه...
قُرون وُسطایی شِناس، قُطبِیَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
trendi
مد روز، روند
ادامه...
مُدِ روز، رَوَند
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
przedni
جلوی، کسری
ادامه...
جِلویِ، کَسری
دیکشنری لهستانی به فارسی
klasa średnia
طبقه متوسّط، طبل نواز
ادامه...
طَبَقِه مُتِوَسِّط، طَبل نَواز
دیکشنری لهستانی به فارسی