معنی śliski - جستجوی لغت در جدول جو
śliski
لغزنده، اشتباه، صاف
ادامه...
لَغزَندِه، اِشتِباه، صاف
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ślisko
به طور لغزنده، به طور نامنظّم
ادامه...
بِه طُورِ لَغزَندِه، بِه طُورِ نامُنَظَّم
دیکشنری لهستانی به فارسی
bliski
نزدیک، بستن، پروگزیمال
ادامه...
نَزدیک، بَستَن، پُرُوگزیمال
دیکشنری لهستانی به فارسی
świński
به طور خوکی، خونین، خوٰار و زشت، میل
ادامه...
بِه طُورِ خوکی، خونین، خوٰار و زِشت، مِیل
دیکشنری لهستانی به فارسی
blisko
به طور نزدیک، از نظر تبارشناسی، بستن
ادامه...
بِه طُورِ نَزدیک، اَز نَظَرِ تَبارشِناسی، بَستَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
ilişki
رابطه سطحی، رابطه
ادامه...
رابِطِه سَطحی، رابِطِه
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
niski
پایین، فرود آمدن، کوتاه
ادامه...
پایین، فُرود آمَدَن، کوتاه
دیکشنری لهستانی به فارسی