معنی wielki - جستجوی لغت در جدول جو
wielki
عظیم، بزرگ، عالی
ادامه...
عَظیم، بُزُرگ، عالی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
wiotki
به طور شلی، به صورت اکتشافی
ادامه...
بِه طُورِ شُلی، بِه صورَت اِکتِشافی
دیکشنری لهستانی به فارسی
wielbić
پرستش کردن، ارجمند
ادامه...
پَرَستِش کَردَن، اَرجمَند
دیکشنری لهستانی به فارسی
wiejski
روستایی
ادامه...
روستایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
świecki
دنیوی، دنیا پرستی، به طور دنیوی، دو برابر کردن، سکولار
ادامه...
دُنیَوِی، دُنیا پَرَستی، بِه طُورِ دُنیَوِی، دُو بَرابَر کَردَن، سِکُولار
دیکشنری لهستانی به فارسی
cienki
نازک، کاهش وزن
ادامه...
نَازُک، کاهِش وَزن
دیکشنری لهستانی به فارسی
walki
مبارزات، اغراق
ادامه...
مُبارِزات، اِغراق
دیکشنری لهستانی به فارسی
wielu
بسیار، خیلی
ادامه...
بِسیار، خِیلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
welke
کدام، کدام یک
ادامه...
کُدام، کُدام یِک
دیکشنری هلندی به فارسی
wielkie miasto
شهر بزرگ، شهر کوچک
ادامه...
شَهر بُزُرگ، شَهر کوچَک
دیکشنری لهستانی به فارسی
wiek
سن، سناتور
ادامه...
سِن، سِناتور
دیکشنری لهستانی به فارسی
o wielkim sercu
دل بزرگ، باز کردن
ادامه...
دِل بُزُرگ، باز کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
pisać wielkimi literami
نوشتن با حروف بزرگ، نوشته شده است
ادامه...
نِوِشتَن با حُروف بُزُرگ، نِوِشتِه شُدِه اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی