معنی tua - جستجوی لغت در جدول جو
tua
قدیمی
ادامه...
قَدیمی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Punctuation
نشانه گذاری، نقطه گذاری
ادامه...
نِشانِه گُذاری، نُقطِه گُذاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mutuamente
به طور متقابل، متقابل
ادامه...
بِه طُورِ مُتِقابِل، مُتِقابِل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
actualité
جدید بودن، اخبار، واقعیّت
ادامه...
جَدید بودَن، اَخبار، واقِعیَّت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
actualiser
تجسّم کردن، به روز رسانی کنید
ادامه...
تَجَسُّم کَردَن، بِه روز رِسانی کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
actualisation
تحقّق، به روز رسانی کنید
ادامه...
تَحَقُّق، بِه روز رِسانی کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
virtualmente
تقریباً، به صورت مجازی
ادامه...
تقریباً، بِه صورَتِ مَجازی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
virtual
مجازی
ادامه...
مَجازی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Punctuate
نقطه گذاری کردن
ادامه...
نُقطِه گُذاری کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
perceptualmente
به طور حسّی، از نظر ادراکی
ادامه...
بِه طُورِ حِسّی، اَز نَظَرِ اِدراکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Punctually
به موقع
ادامه...
بِه مُوقِع
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Punctuality
وقت شناسی
ادامه...
وَقت شِناسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Punctual
به موقع، وقت شناس
ادامه...
بِه مُوقِع، وَقت شِناس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Virtually
تقریباً، به صورت مجازی
ادامه...
تقریباً، بِه صورَتِ مَجازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Virtual
مجازی
ادامه...
مَجازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
de manera ritual
به طور آیینی، مناسکی
ادامه...
بِه طُورِ آیینی، مَناسِکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
perceptual
ادراکی
ادامه...
اِدراکی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
fluctuation
نوسان
ادامه...
نَوَسَان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
gua
غارمانند، غار
ادامه...
غارمانَند، غار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
teua
کمیسیون دادن، انتخاب کنید
ادامه...
کُمیسیون دادَن، اِنتِخاب کُنید
دیکشنری سواحیلی به فارسی
dua
دوبارگی، دو
ادامه...
دُوبارِگی، دُو
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
sua
او، آن
ادامه...
او، آن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
tur
گردش، تور
ادامه...
گَردِش، تور
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tur
گردش، نوع
ادامه...
گَردِش، نُوع
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
tun
انجام دادن، انجام دهید
ادامه...
اَنجام دادَن، اَنجام دَهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
jua
خورشیدی، خورشید، آفتابی
ادامه...
خُورشیدی، خُورشید، آفتابی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
tu
محض، فقط
ادامه...
مَحض، فَقَط
دیکشنری سواحیلی به فارسی
habituation
عادت پذیری، عادت کردن
ادامه...
عادَت پَذیری، عادَت کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Aktualität
جدید بودن، واقعیّت
ادامه...
جَدید بودَن، واقِعیَّت
دیکشنری آلمانی به فارسی
aktualisieren
به روز رسانی کردن، به روز رسانی کنید
ادامه...
بِه روز رِسانی کَردَن، بِه روز رِسانی کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
Intellektualität
عقلانیّت، روشنفکری
ادامه...
عَقلانیَّت، روشَنفِکری
دیکشنری آلمانی به فارسی
Intellektualisierung
عقلانیّت بخشی، روشنفکری
ادامه...
عَقلانیَّت بَخشی، روشَنفِکری
دیکشنری آلمانی به فارسی
bersifat situasional
مربوط به شرایط، موقعیّتی
ادامه...
مَربوط بِه شَرایط، مُوقِعیَّتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengkonseptualisasikan
تصوّر کردن، مفهوم سازی کند
ادامه...
تَصَوُّر کَردَن، مَفهوم سازی کُنَد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
defectuar
نقص پیدا کردن، نقص
ادامه...
نَقص پِیدا کَردَن، نَقص
دیکشنری اسپانیایی به فارسی