معنی te - جستجوی لغت در جدول جو
te
اینها، کنایه بودن
ادامه...
اینها، کِنایِه بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
territorial
مرزی، سرزمینی
ادامه...
مَرزی، سَرزَمینی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
testé
آزمایش شده، تست شده
ادامه...
آزمایِش شُدِه، تِست شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
testament
وصیّت نامه، خوٰاهد شد
ادامه...
وَصیَّت نامِه، خَوٰاهَد شُد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
testabilité
قابلیّت آزمایش، آزمون پذیری
ادامه...
قابِلیَّتِ آزمایِش، آزمون پَذیری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tessellation
کاشیکاری، تسلیت
ادامه...
کاشیکاری، تَسلیت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
territorialité
قلمرویی، سرزمینی بودن
ادامه...
قَلَمرُویی، سَرزَمینی بودَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
territorialisme
منطقه گرایی، سرزمین گرایی
ادامه...
مَنطَقِه گَرایی، سَرزَمین گَرایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
territoire
قلمرو
ادامه...
قَلَمرُو
دیکشنری فرانسوی به فارسی
textuel
متنی
ادامه...
مَتنی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terrifier
ترساندن، وحشتناک کردن، وحشت زدگی ایجاد کردن
ادامه...
تَرساندَن، وَحشَتناک کَردَن، وَحشَت زَدِگی ایجاد کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terrifié
ترسانده، وحشت زده
ادامه...
تَرسَاندِه، وَحشَت زَدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terrifiant
ترسناک، خزنده
ادامه...
تَرسناک، خَزَندِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terriblement
به طور وحشتناک، به طرز وحشتناکی، هولناکانه
ادامه...
بِه طُورِ وَحشَتناک، بِه طَرزِ وَحشَتناکی، هُولناکانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terrible
ترسناک، وحشتناک، حسّاس
ادامه...
تَرسناک، وَحشَتناک، حَسّاس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terreur
ترسناکی، وحشت
ادامه...
تَرسناکی، وَحشَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tester
آزمایش کردن، تست کنید
ادامه...
آزمایِش کَردَن، تِست کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
textuellement
از نظر متنی، کلمه به کلمه
ادامه...
اَز نَظَرِ مَتنی، کَلَمِه بِه کَلَمِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tel
چنین
ادامه...
چِنین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technologiquement
از نظر فنّاوری، از نظر فن آوری
ادامه...
اَز نَظَرِ فَنّاوَری، اَز نَظَرِ فَن آوَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
teinter
رنگ دادن، رنگ
ادامه...
رَنگ دادَن، رَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
teinte foncée
تیرگی رنگ، سایه تیره
ادامه...
تیرِگی رِنگ، سایِه تیرِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
teindre
رنگ کردن
ادامه...
رَنگ کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tectoniquement
از نظر تکتونیکی
ادامه...
اَز نَظَرِ تِکتُونِیکی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
tectonique
تکتونیکی
ادامه...
تِکتُونِیکی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technologue
تکنولوژیست، فنّاور
ادامه...
تِکنُولُوژیست، فَنّاوَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technologique
فنّاوری، تکنولوژیکی
ادامه...
فَنّاوَری، تِکنُولُوژیکی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
textural
بافت شده، بافتی
ادامه...
بافت شُدِه، بافتی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technocratie
تکنوکراسی
ادامه...
تِکنُوکرَاسی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
techniquement
از نظر فنّی
ادامه...
اَز نَظَرِ فَنّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technique
فنّی
ادامه...
فَنّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technicité
فنّی بودن، فنّی
ادامه...
فَنّی بودَن، فَنّی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
technicien
تکنسین
ادامه...
تِکنِسین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
texturiser
ساختار دادن، بافت دار کردن
ادامه...
ساختار دادَن، بافت دار کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
terrestre
دنیوی، زمینی
ادامه...
دُنیَوِی، زَمینی
دیکشنری فرانسوی به فارسی