معنی tanken - جستجوی لغت در جدول جو
tanken
سوخت رساندن، سوخت گیری
ادامه...
سوخت رِساندَن، سوخت گیری
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
tasten
دست زدن به، دکمه ها
ادامه...
دَست زَدَن بِه، دُکمِه ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
taniec
رقص
ادامه...
رَقص
دیکشنری لهستانی به فارسی
taşkın
بی محابا، سیل
ادامه...
بی مَحابا، سیل
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
senken
پایین آوردن، کاهش دهد
ادامه...
پایین آوَردَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری آلمانی به فارسی
ticken
تیک زدن، تیک بزنید
ادامه...
تیک زَدَن، تیک بِزَنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
sinken
افتادن، غرق شدن
ادامه...
اُفتادَن، غَرق شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
taufen
تعمید دادن، غسل تعمید دادن، مسیحی کردن
ادامه...
تَعمِید دادَن، غُسلِ تَعمید دادَن، مَسیحی کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
tarnen
پنهان کردن، استتار
ادامه...
پِنهان کَردَن، اِستِتار
دیکشنری آلمانی به فارسی
wankel
لرزان
ادامه...
لَرزان
دیکشنری هلندی به فارسی
trinken
نوشیدن، نوشیدنی
ادامه...
نوشیدَن، نوشیدَنی
دیکشنری آلمانی به فارسی
stinken
بوی بد دادن، بوی تعفّن
ادامه...
بوی بَد دادَن، بوی تَعَفُّن
دیکشنری آلمانی به فارسی
winken
صدا زدن، موج، موج انداختن
ادامه...
صِدا زَدَن، مُوج، مُوج اَنداختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
harken
جمع آوری کردن، چنگک زدن
ادامه...
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hangen
آویزان بودن، آویزان کردن، افتادن
ادامه...
آویزان بودَن، آویزان کَردَن، اُفتادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hakken
قطع کردن، پاشنه، ریز ریز کردن
ادامه...
قَطع کَردَن، پاشنِه، ریز ریز کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
vonken
جرقّه زدن، جرقّه ها
ادامه...
جَرَقِّه زَدَن، جَرَقِّه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
zinken
غرق شدن
ادامه...
غَرق شدن
دیکشنری هلندی به فارسی
betanken
سوخت رساندن، سوخت گیری
ادامه...
سوخت رِساندَن، سوخت گیری
دیکشنری آلمانی به فارسی
harken
جمع آوری کردن، چنگک زدن
ادامه...
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
danken
تشکّر کردن، تشکّر
ادامه...
تَشَکّر کَردَن، تَشَکُّر
دیکشنری آلمانی به فارسی
tanzen
رقصیدن
ادامه...
رَقصیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
wanken
لنگ لنگان راه رفتن، تزلزل
ادامه...
لَنگ لَنگان راه رَفتَن، تَزَلزُل
دیکشنری آلمانی به فارسی
janken
به آرامی گریه کردن، ناله، ناله کردن
ادامه...
بِه آرامی گِریِه کَردَن، نالِه، نالِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ankern
لنگر انداختن، لنگر
ادامه...
لَنگَر اَنداختَن، لَنگَر
دیکشنری آلمانی به فارسی
hinken
لنگ لنگ حرکت کردن، لنگی، لنگ لنگ زدن، لنگ لنگان
ادامه...
لَنگ لَنگ حَرَکَت کَردَن، لَنگی، لَنگ لَنگ زَدَن، لَنگ لَنگان
دیکشنری آلمانی به فارسی
hacken
بریدن، خرد کردن، ریز ریز کردن، هک کردن
ادامه...
بُریدَن، خُرد کَردَن، ریز ریز کَردَن، هَک کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Darken
تاریک کردن
ادامه...
تاریک کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fangen
تور انداختن، گرفتن، دستگیر کردن، گرفتار کردن
ادامه...
تور اَنداختَن، گِرِفتَن، دَستگیر کَردَن، گِرِفتار کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
kanker
سرطانی، سرطان
ادامه...
سَرَطانی، سَرَطان
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
tangent
حاشیه ای، مماس
ادامه...
حاشیِه ای، مُماس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
backen
پختن
ادامه...
پُختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
landen
به طور عمومی سفر کردن، زمین، فرود آمدن
ادامه...
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، زَمین، فُرود آمَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
denken
فکر کردن، فکر کن
ادامه...
فِکر کَردَن، فِکر کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
hacken
هک کردن
ادامه...
هَک کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی