معنی hacken
hacken
بریدن، خرد کردن، ریز ریز کردن، هک کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
واژههای مرتبط با hacken
hacken
hacken
هَک کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
harken
harken
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
hocken
hocken
چَمبیدَن، چُمباتمِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
backen
backen
پُختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
harken
harken
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hakken
hakken
قَطع کَردَن، پاشنِه، ریز ریز کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
packen
packen
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
haken
haken
قُلّاب اَنداختَن، قُلّاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
haken
haken
صُعود کَردَن، قُلّاب بافی، قُلّاب اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی