معنی stacja - جستجوی لغت در جدول جو
stacja
ایستگاه، پارک
ادامه...
ایستگاه، پارک
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
rotacja
چرخش، در حال چرخش
ادامه...
چَرخِش، دَر حالِ چَرخِش
دیکشنری لهستانی به فارسی
mutacja
جهش، پرش
ادامه...
جَهش، پَرِش
دیکشنری لهستانی به فارسی
notacja
یادداشت، ذخیره کنید
ادامه...
یادداشت، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری لهستانی به فارسی
oracja
سخنرانی
ادامه...
سُخَنرانی
دیکشنری لهستانی به فارسی
sekcja
بخش
ادامه...
بَخش
دیکشنری لهستانی به فارسی
sedacja
بی هوشی، بدبختی
ادامه...
بی هوشی، بَدبَختی
دیکشنری لهستانی به فارسی
sytuacja
وضعیت
ادامه...
وَضعِیَت
دیکشنری لهستانی به فارسی
ustaca
ماهرانه، استادانه، هنرمندانه، چابکانه، ماهر، به طور استادانه، با مهارت
ادامه...
ماهِرانِه، اُستادانِه، هُنَرمَندانِه، چابُکانِه، ماهِر، بِه طُورِ اُستادانِه، با مَهارَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
racja
مقدار معیّن، مقیاس
ادامه...
مِقدار مُعَیَّن، مِقیاس
دیکشنری لهستانی به فارسی
staj
کارآموزی
ادامه...
کارآموزی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
dewastacja
ویرانی، تخریب
ادامه...
ویرانی، تَخرِیب
دیکشنری لهستانی به فارسی
manifestacja
ظهور، احیای
ادامه...
ظُهور، اِحیایِ
دیکشنری لهستانی به فارسی
superstacja
ابرایستگاه، ابررسانایی
ادامه...
اَبَرایستگاه، اَبَررَسانایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
infestacja
آلودگی
ادامه...
آلودِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی