معنی somatyczny - جستجوی لغت در جدول جو
somatyczny
بدنی، جسمی
ادامه...
بَدَنی، جَسمی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
romantyczny
رمانتیک، رنسانس
ادامه...
رُمانتیک، رُنِسانس
دیکشنری لهستانی به فارسی
dogmatyczny
آیین گرا، مراسم
ادامه...
آیین گَرا، مَراسِم
دیکشنری لهستانی به فارسی
somatycznie
بدنی، نادیده گرفته شده است
ادامه...
بَدَنی، نادیدِه گِرِفتِه شُدِه اَست
دیکشنری لهستانی به فارسی
sympatyczny
محبوب، دلسوز، خوش مشرب، نشاط، ناز، همدل، همدلی
ادامه...
مَحبوب، دِلسوز، خُوش مَشرَب، نِشَاط، ناز، هَمدِل، هَمدِلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tematyczny
زمینه محور، کف را بشویید، موضوعی، محدود کردن
ادامه...
زَمینِه مِحوَر، کَف را بِشویید، مَوضوعی، مَحدود کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
aromatyczny
معطّر
ادامه...
مُعَطَّر
دیکشنری لهستانی به فارسی
statyczny
ایستا، توقّف
ادامه...
ایستا، تَوَقُّف
دیکشنری لهستانی به فارسی
psychosomatyczny
روانی جسمی، عصبی
ادامه...
رَوانی جَسمی، عَصَبی
دیکشنری لهستانی به فارسی