معنی somatycznie
somatycznie
بدنی، نادیده گرفته شده است
دیکشنری لهستانی به فارسی
واژههای مرتبط با somatycznie
romantycznie
romantycznie
بِه طُورِ رُمانتیک، بِه جِلو
دیکشنری لهستانی به فارسی
dogmatycznie
dogmatycznie
بِه طُورِ دُگماتیک، دَر سَراسَر جَهان
دیکشنری لهستانی به فارسی
pompatycznie
pompatycznie
بِه طُورِ مُتِکَبِّرانِه، مُختَلِف
دیکشنری لهستانی به فارسی
semantycznie
semantycznie
اَز لَحاظِ مَعنایی، اَز نَظَرِ مادی
دیکشنری لهستانی به فارسی
tematycznie
tematycznie
اَز نَظَرِ مَوضوعی، مِتابُولیک
دیکشنری لهستانی به فارسی
astmatycznie
astmatycznie
بِه طُورِ آسِمانی، مُضِرّ
دیکشنری لهستانی به فارسی
aromatycznie
aromatycznie
بِه طُورِ مُعَطَّر، بِه طُورِ مَرموزی
دیکشنری لهستانی به فارسی
somatyczny
somatyczny
بَدَنی، جَسمی
دیکشنری لهستانی به فارسی