جدول جو
جدول جو

معنی ruch - جستجوی لغت در جدول جو

ruch
حرکت، حرکت کنید
دیکشنری لهستانی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دراز، لاغر
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
بارور سازی، لقاح
دیکشنری آلمانی به فارسی
ادّعا کردن، ادّعا
دیکشنری آلمانی به فارسی
انفجار، شیوع، فوران
دیکشنری آلمانی به فارسی
کسری
دیکشنری آلمانی به فارسی
جزئی، کسری
دیکشنری آلمانی به فارسی
به طور جزئی، تکّه تکّه
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی حرکت، بی اثر، غیرقابل حرکت، حسود نیست، غیرقابل جابجایی، هنوز
دیکشنری لهستانی به فارسی
باروری
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی حرکت، خالی، به طور غیرقابل حرکت، غیر قابل خاموش شدن
دیکشنری لهستانی به فارسی
دوباره شروع کردن، طرّاحی مجدّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
راه اندازی کردن، شروع کنید، فعّال سازی مجدّد
دیکشنری لهستانی به فارسی
ثابت سازی، سازگار
دیکشنری لهستانی به فارسی
ناکارا کردن، بی عرضه
دیکشنری لهستانی به فارسی
دور رفتن، بیرون انداخته شد
دیکشنری لهستانی به فارسی
بارور، پربار، به طور بارور، ثمرآور
دیکشنری آلمانی به فارسی
ثمرات، باردهی
دیکشنری آلمانی به فارسی
چنین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پر تقاضا، مطالبه گر، پیشرفته، دقیق، ظریفانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
روحی، ذهنیّت، روح، وحشت
دیکشنری لهستانی به فارسی
بسیار، خیلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روحی، روح
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
قابل حرکت، قابل حلّ
دیکشنری لهستانی به فارسی
به طور شریرانه، بدجنس، شرور
دیکشنری آلمانی به فارسی
تخریب، سقط
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی ادّعا، بی تقاضا
دیکشنری آلمانی به فارسی
محصول دادن، میوه
دیکشنری آلمانی به فارسی
حق، ادّعا کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
بدون بو، بی بو
دیکشنری آلمانی به فارسی
بی ثمر
دیکشنری آلمانی به فارسی
میوه داری، میوه ای
دیکشنری آلمانی به فارسی
میوه ای
دیکشنری آلمانی به فارسی
ثمرات، باردهی
دیکشنری هلندی به فارسی