rozwiązywać منحل کردن، انحلال، باز کردن گره ها، باز نشده، حل کردن، حلّ کند، حلالیت ادامه... مُنحَل کَردَن، اِنحِلال، باز کَردَن گِرِه ها، باز نَشُدِه، حَل کَردَن، حَلّ کُنَد، حَلالِیَت دیکشنری لهستانی به فارسی