معنی problema - جستجوی لغت در جدول جو
problema
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
problema
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
problema
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری پرتغالی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
problem
مشکل، مشکل ساز
ادامه...
مُشکِل، مُشکِل ساز
دیکشنری لهستانی به فارسی
problème
مشکل، موضوع
ادامه...
مُشکِل، مَوضوع
دیکشنری فرانسوی به فارسی
probleem
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری هلندی به فارسی
Problem
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Problem
مشکل
ادامه...
مُشکِل
دیکشنری آلمانی به فارسی
problematico
مشکل، مشکل ساز
ادامه...
مُشکِل، مُشکِل ساز
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
problematicamente
به طور مشکل ساز، مشکل ساز
ادامه...
بِه طُورِ مُشکِل ساز، مُشکِل ساز
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
problematyczny
مشکل، پیچیده کردن
ادامه...
مُشکِل، پیچیدِه کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
problematycznie
به طور مشکل ساز، با دقّت
ادامه...
بِه طُورِ مُشکِل ساز، با دِقَّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
problematik
مشکل، مشکل ساز
ادامه...
مُشکِل، مُشکِل ساز
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
problematisch
مشکل، مشکل ساز، به طور مشکل ساز
ادامه...
مُشکِل، مُشکِل ساز، بِه طُورِ مُشکِل ساز
دیکشنری هلندی به فارسی
problematisch
به طور مشکل ساز، مشکل ساز، مشکل
ادامه...
بِه طُورِ مُشکِل ساز، مُشکِل ساز، مُشکِل
دیکشنری آلمانی به فارسی
sin problemas
به راحتی، بدون مشکل
ادامه...
بِه راحَتی، بِدونِ مُشکِل
دیکشنری اسپانیایی به فارسی