معنی pochen - جستجوی لغت در جدول جو
pochen
افتخار کردن، لاف زدن
ادامه...
اِفتِخار کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pochen
تپش داشتن، ضربان
ادامه...
تَپِش داشتَن، ضَرَبان
دیکشنری آلمانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
machen
ساختن
ادامه...
ساختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
lachen
پوزخند زدن، بخند، خندیدن
ادامه...
پوزخَند زَدَن، بِخَند، خَندیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
coachen
مربّی کردن، مربّیگری
ادامه...
مُرَبّی کَردَن، مُرَبّیگَری
دیکشنری هلندی به فارسی
douchen
باران باریدن، دوش گرفتن
ادامه...
باران باریدَن، دوش گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rächen
انتقام گرفتن
ادامه...
اِنتِقام گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
packen
بسته بندی کردن، بسته
ادامه...
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
picken
نوک زدن
ادامه...
نُوک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pompen
پمپ کردن، پمپاژ
ادامه...
پُمپ کَردَن، پُمپاژ
دیکشنری هلندی به فارسی
porren
تحریک کردن، بهم زدن
ادامه...
تَحرِیک کَردَن، بِهَم زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
suchen
جستجو کردن، به دنبال
ادامه...
جُستُجو کَردَن، بِه دُنبال
دیکشنری آلمانی به فارسی
locken
فر کردن، فریب دادن
ادامه...
فِر کَردَن، فَریب دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
proche
نزدیک، بستن
ادامه...
نَزدیک، بَستَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pêcher
ماهی گرفتن، گناه
ادامه...
ماهی گِرِفتَن، گُناه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
buchen
کتاب کردن، کتاب
ادامه...
کِتاب کَردَن، کِتاب
دیکشنری آلمانی به فارسی
coachen
مربّی کردن، مربّی
ادامه...
مُرَبّی کَردَن، مُرَبّی
دیکشنری آلمانی به فارسی
Lachen
خنده، بخند
ادامه...
خَندِه، بِخَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
lachen
خندیدن، بخند
ادامه...
خَندیدَن، بِخَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
kochend
جوشان، در حال جوشیدن
ادامه...
جوشان، دَر حالِ جوشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
poción
معجون
ادامه...
مَعجون
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
rocher
سنگی بودن، سنگ
ادامه...
سَنگی بودَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
hocken
چمبیدن، چمباتمه زدن
ادامه...
چَمبیدَن، چُمباتمِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
kochen
جوش آوردن، پختن، خشمگین شدن
ادامه...
جوش آوَردَن، پُختَن، خَشمگین شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pochend
تپنده، ضربان دار
ادامه...
تَپَندِه، ضَرَبان دار
دیکشنری آلمانی به فارسی
pochi
اندک، تعداد کمی
ادامه...
اَندَک، تِعداد کَمی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی