معنی proche
proche
نزدیک، بستن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
واژههای مرتبط با proche
propre
propre
تَمیز، خُود
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rocher
rocher
سَنگی بودَن، سَنگ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
prêcher
prêcher
مُوعِظِه کَردَن، مُوعِظِه کُن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Sprache
Sprache
زَبان
دیکشنری آلمانی به فارسی
pracht
pracht
عَظَمَت، شُکوه، شِگِفتی
دیکشنری هلندی به فارسی
pochen
pochen
اِفتِخار کَردَن، لاف زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pochen
pochen
تَپِش داشتَن، ضَرَبان
دیکشنری آلمانی به فارسی
riche
riche
ثَروَتمَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
pochi
pochi
اَندَک، تِعداد کَمی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی