معنی pikken - جستجوی لغت در جدول جو
pikken
نوک زدن
ادامه...
نُوک زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
fokken
تولید مثل کردن، پرورش
ادامه...
تَولِید مِثل کَردَن، پَروَرِش
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، جیر جیر، کریچ کردن
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، کُریچ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، بوق
ادامه...
بوق زَدَن، بوق
دیکشنری آلمانی به فارسی
nicken
سر تکان دادن
ادامه...
سَر تِکان دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
parken
ایستگاه کردن، پارک، پارک کردن، پارکینگ
ادامه...
ایستگاه کَردَن، پارک، پارک کَردَن، پارکینگ
دیکشنری آلمانی به فارسی
packen
بسته بندی کردن، بسته
ادامه...
بَستِه بَندی کَردَن، بَستِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bakken
پختن، پخت، تابه کردن
ادامه...
پُختَن، پُخت، تابِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
mokken
ترشرویی، اخم می کند
ادامه...
تُرُشرُویی، اَخم مِی کُند
دیکشنری هلندی به فارسی
preken
موعظه کردن
ادامه...
مُوعِظِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
bukken
خم شدن
ادامه...
خَم شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
linken
پیوند دادن، پیوند
ادامه...
پِیوَند دادَن، پِیوَند
دیکشنری هلندی به فارسی
lijken
شباهت داشتن، اجزاء، به نظر رسیدن، اجساد
ادامه...
شَباهَت داشتَن، اَجزاء، بِه نَظَر رِسیدَن، اَجساد
دیکشنری هلندی به فارسی
knikken
سر تکان دادن
ادامه...
سَر تِکان دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
klikken
کلیک کردن، کلیک کنید
ادامه...
کِلیک کَردَن، کِلیک کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
kijken
چشم دوختن، نگاه کردن، تماشا کردن
ادامه...
چَشم دوختَن، نِگاه کَردَن، تَماشا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
plakken
چسباندن، برش ها
ادامه...
چَسباندَن، بُرِش ها
دیکشنری هلندی به فارسی
prikkel
محرّک
ادامه...
مُحَرِّک
دیکشنری هلندی به فارسی
prikken
سوزاندن، ضربه زدن
ادامه...
سوزاندَن، ضَربِه زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Sicken
بیمار کردن، مریض
ادامه...
بیمار کَردَن، مَریض
دیکشنری انگلیسی به فارسی
picken
نوک زدن
ادامه...
نُوک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
tikken
تیک زدن، ضربه بزنید، تیک تیک کننده
ادامه...
تیک زَدَن، ضَربِه بِزَنید، تیک تیک کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
dikken
ضخیم کردن، غلیظ کردن
ادامه...
ضَخیم کَردَن، غَلیظ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
mikken
هدف گذاری کردن، هدف
ادامه...
هَدَف گُذاری کَردَن، هَدَف
دیکشنری هلندی به فارسی
likken
لیسیدن
ادامه...
لیسیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hinken
لنگ لنگ حرکت کردن، لنگی، لنگ لنگ زدن، لنگ لنگان
ادامه...
لَنگ لَنگ حَرَکَت کَردَن، لَنگی، لَنگ لَنگ زَدَن، لَنگ لَنگان
دیکشنری آلمانی به فارسی
zinken
غرق شدن
ادامه...
غَرق شدن
دیکشنری هلندی به فارسی
hinken
لنگ لنگ زدن، لنگیدن
ادامه...
لَنگ لَنگ زَدَن، لَنگیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
wekken
برانگیختن، بیدار شو
ادامه...
بَراَنگیختَن، بیدار شُو
دیکشنری هلندی به فارسی
ticken
تیک زدن، تیک بزنید
ادامه...
تیک زَدَن، تیک بِزَنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
sinken
افتادن، غرق شدن
ادامه...
اُفتادَن، غَرق شُدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
winken
صدا زدن، موج، موج انداختن
ادامه...
صِدا زَدَن، مُوج، مُوج اَنداختَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
hakken
قطع کردن، پاشنه، ریز ریز کردن
ادامه...
قَطع کَردَن، پاشنِه، ریز ریز کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
gokken
قمار کردن، قمار
ادامه...
قُمار کَردَن، قُمار
دیکشنری هلندی به فارسی
lekken
نشت کردن، نشت
ادامه...
نَشت کَردَن، نَشت
دیکشنری هلندی به فارسی