معنی piep - جستجوی لغت در جدول جو
piep
بوق زنی، بوق
ادامه...
بوق زَنی، بوق
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
piec
پختن، برای پختن، برشته کردن، برهنگی
ادامه...
پُختَن، بَرایِ پُختَن، بِرِشتِه کَردَن، بِرِهنِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
diep
به شدّت، عمیق
ادامه...
بِه شِدَّت، عَمیق
دیکشنری هلندی به فارسی
pieprzyć
فلفل زدن، فلفلی
ادامه...
فِلفِل زَدَن، فِلفِلی
دیکشنری لهستانی به فارسی
pieprzny
فلفلی، فلورسانس
ادامه...
فِلفِلی، فِلورِسانس
دیکشنری لهستانی به فارسی
piepklein
کوچک
ادامه...
کوچَک
دیکشنری هلندی به فارسی
piepend
جیغ زدن، جیرجیر
ادامه...
جیغ زَدَن، جیرجیر
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، جیر جیر، کریچ کردن
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، کُریچ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
piepsend
بوق زنی، بوق زدن
ادامه...
بوق زَنی، بوق زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
piepen
بوق زدن، بوق
ادامه...
بوق زَدَن، بوق
دیکشنری آلمانی به فارسی