معنی pia - جستجوی لغت در جدول جو
pia
مؤمن، پارسا
ادامه...
مُؤمِن، پَارسَا
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
piacevolmente
به طرز خوشایند، خوشایند، به طور خوشایند، به طور دلپذیر، زیبا
ادامه...
بِه طَرزِ خُوشایَند، خُوشایَند، بِه طُورِ خُوشایَند، بِه طُورِ دِلپَذیر، زیبا
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pianificato
برنامه ریزی شده
ادامه...
بَرنامِه ریزی شُدِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pianificare
برنامه ریزی کردن، برنامه ریزی کنید، تدوین استراتژی کردن
ادامه...
بَرنامِه ریزی کَردَن، بَرنامِه ریزی کُنید، تَدوین اِستِراتِژی کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piangere
گریه کردن، گریه کن
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piangente
گریه کنان، گریه کردن، گریان
ادامه...
گِریِه کُنان، گِریِه کَردَن، گِریان
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piamente
به طور دیندارانه، با تقوا
ادامه...
بِه طُورِ دیندارانِه، با تَقوا
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piagnucolando
نالان گونه، ناله کردن
ادامه...
نالان گونِه، نالِه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piacevolezza
دل پذیری، خوشایند
ادامه...
دِل پَذیری، خُوشایَند
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piantagione
مزرعه
ادامه...
مَزرَعِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piacevole
خوشایند، دلپذیر، لذّت بخش، مطلوب
ادامه...
خُوشایَند، دِلپَذیر، لِذَّت بَخش، مَطلوب
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piacere
دوست داشتن، لذّت، لذّت بخشی
ادامه...
دوست داشتَن، لَذَّت، لَذَّت بَخشی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pianista
پیانیست
ادامه...
پیانیست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
pianis
پیانیست
ادامه...
پیانیست
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
piaszczysty
شنزار، برای شنیدن، به طور شن مانند، بازیگوشانه
ادامه...
شِنزار، بَرایِ شِنیدَن، بِه طُورِ شِن مانَند، بازیگوشانِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
pianista
پیانیست، سیم پیچ
ادامه...
پیانیست، سیم پیچ
دیکشنری لهستانی به فارسی
pianista
پیانیست
ادامه...
پیانیست
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piantare
کاشت کردن، گیاه
ادامه...
کاشت کَردَن، گیاه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piar
صدای جیر جیر کردن
ادامه...
صِدایِ جیر جیر کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pis
زننده، کثیف، بوی بد
ادامه...
زَنَندِه، کَثیف، بوی بَد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
piar
صدای جیر جیر کردن، جیک
ادامه...
صِدایِ جیر جیر کَردَن، جیک
دیکشنری پرتغالی به فارسی
piać
خوٰاندن بلند، خوٰابیدن
ادامه...
خوٰاندَن بُلَند، خوٰابیدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
più
بیشتر
ادامه...
بیشتَرِ
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pria
مرد بودن، مرد
ادامه...
مَرد بودَن، مَرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
via
راه، دور
ادامه...
راه، دور
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
pić
نوشیدن، انسانیّت
ادامه...
نوشیدَن، اِنسانیَّت
دیکشنری لهستانی به فارسی
nia
معناداری، قصد
ادامه...
مَعناداری، قَصد
دیکشنری سواحیلی به فارسی
pianto
گریه کردن، گریه کرد
ادامه...
گِریِه کَردَن، گِریِه کَرد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piga
ضربه زدن، تماس بگیرید، شکنجه کردن، هم زدن
ادامه...
ضَربِه زَدَن، تَماس بِگیرید، شِکَنجِه کَردَن، هَم زَدَن
دیکشنری سواحیلی به فارسی
pianista
پیانیست
ادامه...
پیانیست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
piadoso
مؤمن، پارسا
ادامه...
مُؤمِن، پَارسَا
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
piadosamente
به طور دیندارانه، با تقوا
ادامه...
بِه طُورِ دیندارانِه، با تَقوا
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
pianiste
پیانیست
ادامه...
پیانیست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
piatto
صاف، ظرف
ادامه...
صاف، ظَرف
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
piana
کف زدگی، کلمه
ادامه...
کَف زَدِگی، کَلَمِه
دیکشنری لهستانی به فارسی