معنی passeren - جستجوی لغت در جدول جو
passeren
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
maskeren
پوشاندن، ماسک
ادامه...
پوشاندَن، ماسک
دیکشنری هلندی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
passer
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
faseren
مرحله بندی کردن، مرحله بندی
ادامه...
مَرحَلِه بَندی کَردَن، مَرحَلِه بَندی
دیکشنری هلندی به فارسی
baseren
پایه گذاری کردن، پایه
ادامه...
پایِه گُذاری کَردَن، پایِه
دیکشنری هلندی به فارسی
poseren
ژست گرفتن
ادامه...
ژِست گِرِفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
passare
عبور کردن، عبور کند
ادامه...
عُبور کَردَن، عُبور کُنَد
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
rasieren
اصلاح کردن، تراشیدن
ادامه...
اِصلاح کَردَن، تَراشیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
passieren
رخ دادن، اتّفاق بیفتد، عبور کردن
ادامه...
رُخ دادَن، اِتِّفاق بیُفتَد، عُبور کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pausieren
تعطیل کردن، مکث، توقّف کردن
ادامه...
تَعطیل کَردَن، مَکث، تَوَقُّف کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
posieren
ژست گرفتن
ادامه...
ژِست گِرِفتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
parkeren
پارک کردن، پارکینگ، ایستگاه کردن
ادامه...
پارک کَردَن، پارکینگ، ایستگاه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pauzeren
توقّف کردن، مکث، تعطیل کردن
ادامه...
تَوَقُّف کَردَن، مَکث، تَعطیل کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
massieren
توده کردن، ماساژ دادن
ادامه...
تودِه کَردَن، ماساژ دادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
masseren
توده کردن، ماساژ دادن
ادامه...
تودِه کَردَن، ماساژ دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
passen
متناسب بودن، مناسب، مساوی بودن، مناسب بودن
ادامه...
مُتِناسِب بودَن، مُناسِب، مُساوی بودَن، مُناسِب بودَن
دیکشنری آلمانی به فارسی