معنی parasit - جستجوی لغت در جدول جو
parasit
انگلی، انگل
ادامه...
اَنگَلی، اَنگَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
parasite
آویزان، انگل
ادامه...
آویزان، اَنگَل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parasitär
به طور انگل وار، انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، اَنگَلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
parasi
انگلی، بلوف
ادامه...
اَنگَلی، بُلُوف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
parfait
بی عیب، عالی، بی نقص، کامل
ادامه...
بی عَیب، عالی، بی نَقص، کامِل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parasal
مالی، پولی
ادامه...
مالی، پولی
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
narasi
روایت
ادامه...
رِوایَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
parasitario
انگلی
ادامه...
اَنگَلی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
parasitariamente
به طور انگل وار، به صورت انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، بِه صورَتِ اَنگَلی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
parasitiquement
به طور انگل وار، به صورت انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، بِه صورَتِ اَنگَلی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parasitaire
انگلی
ادامه...
اَنگَلی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parasiticamente
به طور انگل وار، به صورت انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، بِه صورَتِ اَنگَلی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
parasitário
انگلی
ادامه...
اَنگَلی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
parasitair
به طور انگل وار، انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، اَنگَلی
دیکشنری هلندی به فارسی
secara parasit
به طور انگل وار، به صورت انگلی
ادامه...
بِه طُورِ اَنگَل وار، بِه صورَتِ اَنگَلی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی