معنی parasi
parasi
انگلی، بلوف
دیکشنری سواحیلی به فارسی
واژههای مرتبط با parasi
parasit
parasit
اَنگَلی، اَنگَل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
narasi
narasi
رِوایَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
payaso
payaso
دَلقَک گونِه، دَلقَک، شوخی کُنَندِه
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
durasi
durasi
مُدَّت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
farmasi
farmasi
دارویی، داروخانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
parodi
parodi
طَنز تَقلِیدی، تَقلِید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
operasi
operasi
عَمَلیّات
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
phrase
phrase
جُملِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
parasite
parasite
آویزان، اَنگَل
دیکشنری فرانسوی به فارسی