- ordine
ترتیب، سفارش دهید، مرتّب بودن، نظافت، نظم
معنی ordine - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پست، کثیف
آغاز، منشاء
ترتیب دادن، سازماندهی، رد شدن
آغاز، منشاء
ترتیب دادن، مرتّب کردن، فرمان دادن
ترتیب، سفارش دهید، نظافت، نظم
نظم، سفارش دهید
پرگویی، سخنوری
آشوب، بی نظمی، آشوبی بودن، پریشانی
هماهنگ کردن
هماهنگ، هماهنگ شده است
به طور هماهنگ، به صورت هماهنگ