معنی oran - جستجوی لغت در جدول جو
oran
تناسب، نسبت
ادامه...
تَنَاسُب، نِسبَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
kekotoran
پلیدی، کثیفی، پستی، کثافت
ادامه...
پَلیدی، کَثیفی، پَستی، کَثافَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
ignorant
جاهل، نادان
ادامه...
جاهِل، نَادَان
دیکشنری آلمانی به فارسی
ignorant
بی خبر، نادان، جاهل، نا آگاه
ادامه...
بی خَبَر، نَادَان، جاهِل، نا آگاه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ignorance
نادانی، جهل
ادامه...
نادانی، جَهل
دیکشنری فرانسوی به فارسی
adorant
محبّت آمیز، پرستش کردن
ادامه...
مُحِبَّت آمیز، پَرَستِش کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
deplorantemente
با تأسّف، تأسف بار
ادامه...
با تَأسُّف، تَأسُف بار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
extemporan
بدون آمادگی، غیرمجاز
ادامه...
بِدونِ آمادِگی، غِیرِمُجاز
دیکشنری آلمانی به فارسی
kediktatoran
دیکتاتوری
ادامه...
دیکتاتوری
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
oranje
نارنجی
ادامه...
نَارَنجی
دیکشنری هلندی به فارسی
de manière implorante
به طور التماس آمیز، با التماس
ادامه...
بِه طُورِ اِلتِماس آمیز، با اِلتِماس
دیکشنری فرانسوی به فارسی
de manière ignorante
به طور نادانانه، ناآگاهانه
ادامه...
بِه طُورِ نادانانِه، ناآگاهانِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
extemporaneidad
بداهت، زودگذر بودن
ادامه...
بِداهَت، زودگُذَر بودَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
kuratoran
نظارت بر نگارخانه، سرپرستی
ادامه...
نَظارَت بَر نِگارخانِه، سَرپَرَستی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kotoran
کثیفی، خاک، آلودگی
ادامه...
کَثیفی، خاک، آلودِگی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
déshonorant
بی مروّت، بی شرف
ادامه...
بی مُرُوَّت، بی شَرَف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
orange
نارنجی
ادامه...
نَارَنجی
دیکشنری آلمانی به فارسی
orantılı
متناسب
ادامه...
مُتِناسِب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
oral
دهانی
ادامه...
دَهانی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
orang yang membanggakan diri
افتخارکننده، فردی که به خود افتخار می کند
ادامه...
اِفتِخارکُنَندِه، فَردی کِه بِه خُود اِفتِخار مِی کُند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
oral
دهانی، به صورت شفاهی
ادامه...
دَهانی، بِه صورَتِ شَفاهی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
oral
دهانی، شفاهی
ادامه...
دَهانی، شَفاهی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
orać
شخم زدن، تبدیل شود، چالوس کردن، معامله
ادامه...
شُخم زَدَن، تَبدیل شَوَد، چالوس کَردَن، مُعامِلِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
oral
دهانی، شفاهی
ادامه...
دَهانی، شَفاهی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
oral
دهانی، به صورت شفاهی
ادامه...
دَهانی، بِه صورَتِ شَفاهی
دیکشنری آلمانی به فارسی
orang yang ragu ragu
شخص مردّد، افرادی که شک دارند
ادامه...
شَخص مُرَدَّد، اَفرادی کِه شَک دارَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
orang yang banyak bicara
پرگو، افرادی که زیاد حرف می زنند
ادامه...
پُرگو، اَفرادی کِه زیاد حَرف مِی زَنَند
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
orantılı bir şekilde
به طور متناسب، به نسبت
ادامه...
بِه طُورِ مُتِناسِب، بِه نِسبَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
orang tua
والد، پدر و مادر، والدانه
ادامه...
والِد، پِدَر و مادَر، والِدانِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
orange
نارنجی
ادامه...
نَارَنجی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
orantısızlık
عدم تناسب
ادامه...
عَدَمِ تَنَاسُب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
orantısız bir şekilde
به طور نامتناسب، به صورت نامتناسب
ادامه...
بِه طُورِ نامُتناسِب، بِه صورَتِ نامُتناسِب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
orantısız
نامتناسب
ادامه...
نامُتناسِب
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
orantılı olarak
به طور نسبتی، به نسبت
ادامه...
بِه طُورِ نِسبَتی، بِه نِسبَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
malodorant
بوی بد، بدبو
ادامه...
بوی بَد، بَدبُو
دیکشنری فرانسوی به فارسی