معنی ograniczony - جستجوی لغت در جدول جو
ograniczony
محدود، محدود کردن
ادامه...
مَحدود، مَحدود کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
organiczny
ارگانیک، ثابت قدم
ادامه...
اُرگانیک، ثابِت قَدَم
دیکشنری لهستانی به فارسی
graniczny
مرزی، سرزمینی
ادامه...
مَرزی، سَرزَمینی
دیکشنری لهستانی به فارسی
ograniczony umysłowo
محدود، متناهی
ادامه...
مَحدود، مُتِناهی
دیکشنری لهستانی به فارسی
nieograniczony
بی قید، بدون قید و شرط، بی رحمانه، بی رحمی، نامحدود، غیر قابل توجّه، بی پابند، غیر مسئول، بی حد، هنوز
ادامه...
بی قِید، بِدونِ قِید و شَرط، بی رَحمانِه، بی رَحمی، نامَحدود، غِیرِ قابِلِ تَوَجُّه، بی پابَند، غِیرِ مَسئول، بی حَد، هَنوز
دیکشنری لهستانی به فارسی