معنی odłączony - جستجوی لغت در جدول جو
odłączony
قطع شده، قطع عضو
ادامه...
قَطع شُدِه، قَطع عُضو
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
odłączany
قابل جداسازی، قابل جابجایی
ادامه...
قابِلِ جُداسازی، قابِلِ جابِجایی
دیکشنری لهستانی به فارسی
połączony
به طور مرتبط، به درستی، متصّل، تجزیه کنند، ترکیب شده، ترکیب کردن
ادامه...
بِه طُورِ مُرتَبِط، بِه دُرُستی، مُتَصِّل، تَجزِیَه کُنَند، تَرکیب شُدِه، تَرکیب کَردَن
دیکشنری لهستانی به فارسی