معنی neutralny - جستجوی لغت در جدول جو
neutralny
بی طرف
ادامه...
بی طَرَف
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
neutralnie
به طور خنثیٰ، خود به خود
ادامه...
بِه طُورِ خُنثیٰ، خُود بِه خُود
دیکشنری لهستانی به فارسی
naturalny
طبیعی، خود به خودی
ادامه...
طَبیعی، خُود بِه خُودی
دیکشنری لهستانی به فارسی
teatralny
نمایشی، تئاتری بودن
ادامه...
نَمایِشی، تِئاتری بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
centralny
مرکزی، مرگ و میر
ادامه...
مَرکَزی، مَرگ و میر
دیکشنری لهستانی به فارسی
Neutrally
به طور خنثیٰ، به صورت خنثیٰ
ادامه...
بِه طُورِ خُنثیٰ، بِه صورَتِ خُنثیٰ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
neutral
بی طرف، خنثیٰ
ادامه...
بی طَرَف، خُنثیٰ
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
neutral
به طور خنثیٰ، خنثیٰ، بی طرف
ادامه...
بِه طُورِ خُنثیٰ، خُنثیٰ، بی طَرَف
دیکشنری آلمانی به فارسی
neutral
بی طرف، خنثیٰ
ادامه...
بی طَرَف، خُنثیٰ
دیکشنری سواحیلی به فارسی