معنی naturalnie - جستجوی لغت در جدول جو
naturalnie
طبیعتاً، طبیعی
ادامه...
طَبیعَتاً، طَبیعی
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
neutralnie
به طور خنثیٰ، خود به خود
ادامه...
بِه طُورِ خُنثیٰ، خُود بِه خُود
دیکشنری لهستانی به فارسی
naturalis
طبیعت شناس
ادامه...
طَبیعَت شِناس
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
naturalny
طبیعی، خود به خودی
ادامه...
طَبیعی، خُود بِه خُودی
دیکشنری لهستانی به فارسی
naturale
طبیعی
ادامه...
طَبیعی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
nienaturalnie
به طور غیر آشنا، خالی، با ظرافت، ضعیف، غیر طبیعی، مصنوعی بودن
ادامه...
بِه طُورِ غِیرِ آشنا، خالی، با ظِرافَت، ضَعیف، غِیرِ طَبیعی، مَصنوعی بودَن
دیکشنری لهستانی به فارسی