معنی moe - جستجوی لغت در جدول جو
moe
بی میل، خسته، خسته گونه
ادامه...
بی مِیل، خَستِه، خَستِه گونِه
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
moedig
جسور، شجاع، شجاعانه، دلیر، با شجاعت، با جسارت
ادامه...
جَسور، شُجاع، شُجاعانِه، دَلیر، با شُجاعَت، با جَسارَت
دیکشنری هلندی به فارسی
moeilijkheid
سختی، دشواری، مشقت
ادامه...
سَختی، دُشواری، مشقت
دیکشنری هلندی به فارسی
moeilijk te vinden
سخت ال یافت، سخت پیدا کردن
ادامه...
سَخت اَل یافت، سَخت پِیدا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
moeilijk
سخت، دشوار است، با دشواری
ادامه...
سَخت، دُشوار اَست، با دُشواری
دیکشنری هلندی به فارسی
moedigheid
شجاعت مندی، شجاعت
ادامه...
شُجاعَت مَندی، شُجاعَت
دیکشنری هلندی به فارسی
moedige
شجاع
ادامه...
شُجاع
دیکشنری هلندی به فارسی
moedig zijn
شجاع بودن، شجاع باش
ادامه...
شُجاع بودَن، شُجاع باش
دیکشنری هلندی به فارسی
moederschap
مادریّت، زایمان
ادامه...
مادریّت، زایمان
دیکشنری هلندی به فارسی
moeizaam
با زحمت، دشوار است، به طور زحمت بار، پرزحمت، با تلاش
ادامه...
با زَحمَت، دُشوار اَست، بِه طُورِ زَحمَت بار، پُرزَحمَت، با تَلاش
دیکشنری هلندی به فارسی
moederlijk
به طور مادری، مادرانه، مادری
ادامه...
بِه طُورِ مادَری، مادَرانِه، مادَری
دیکشنری هلندی به فارسی
moeder
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری هلندی به فارسی
moedeloosheid
بی حالی، ناامیدی
ادامه...
بی حالی، نااُمیدی
دیکشنری هلندی به فارسی
moedeloos
افسرده، ناامید
ادامه...
اَفسُردِه، نااُمید
دیکشنری هلندی به فارسی
moe worden
خسته شدن
ادامه...
خَستِه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Thermoelectricity
برق حرارتی، ترموالکتریک
ادامه...
بَرق حَرارَتی، تِرموالِکتریک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
moeiteloos
بدون زحمت، بی زحمت
ادامه...
بِدونِ زَحمَت، بی زَحمَت
دیکشنری هلندی به فارسی
moeizaam lopen
راه رفتن با زحمت، به سختی راه رفتن
ادامه...
راه رَفتَن با زَحمَت، بِه سَختی راه رَفتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
moer
خراشیدن، آسیاب کردن
ادامه...
خراشیدَن، آسیاب کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mãe
مادر
ادامه...
مادَر
دیکشنری پرتغالی به فارسی
moed
جسارت، شجاعت، بی ترسی، دلیر بودن
ادامه...
جَسارَت، شُجاعَت، بی تَرسی، دَلیر بودَن
دیکشنری هلندی به فارسی
mou
تنبل، نرم، نرم و فشرده
ادامه...
تَنبَل، نَرم، نَرم و فِشُردِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mot
کلمه
ادامه...
کَلَمِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mon
من
ادامه...
مَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mode
حالت، مد، مد دروغ
ادامه...
حالَت، مُد، مُد دُروغ
دیکشنری فرانسوی به فارسی
mode
حالت
ادامه...
حالَت
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
moc
قدرت، زور
ادامه...
قُدرَت، زور
دیکشنری لهستانی به فارسی
moendo
خردکننده، سنگ زنی
ادامه...
خُردکُنَندِه، سَنگ زَنی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mole
لطیف، نرم
ادامه...
لَطیف، نَرم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
mod
حالت
ادامه...
حالَت
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
mor
بنفش
ادامه...
بَنَفش
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Foe
دشمن
ادامه...
دُشمَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
mode
مد دروغ، مد
ادامه...
مُد دُروغ، مُد
دیکشنری هلندی به فارسی
moelleux
پرزدار، نرم، نرمی
ادامه...
پُرزدار، نَرم، نَرمی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
termoelektryczność
برق حرارتی، برقی شدن
ادامه...
بَرق حَرارَتی، بَرقی شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی