معنی mengerikan - جستجوی لغت در جدول جو

پایه گذاری کردن، ایجاد کند، بر پا کردن، تاسیس کردن، بنیاد گذاشتن، ایجاد کردن

ویژگی دادن، مشخّص کردن

چروک شدن، اخم کردن، چین چین کردن

آب زدایی کردن، خشک، آب کشیدن، خشک کردن، لاغر کردن

سخت کردن، سفت شدن

پوشیدن

کوتاه کردن، کاهش دهد

ضرب کردن، ضرب کنند

ارسال کردن، ارسال کنید، کشتی فرستادن، منتقل کردن

بخشیدن، دادن، منتقل کردن

ترسناکی، وحشت، وحشت زایی، وحشتناکی، وحشت زا بودن

به طور هولناک، به طرز وحشتناکی، به طور وحشتناک

به طرز زشت، به طرز وحشتناکی، به طور زشت، به طور فاجعه آمیز، به طور ترسناک

به طور وحشتناکی، به طرز وحشتناکی، به طور وحشتناک، ترسناک، هولناکانه

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما