معنی menembak - جستجوی لغت در جدول جو
menembak
شلّیک کردن، شلّیک کنید
ادامه...
شِلّیک کَردَن، شِلّیک کُنید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
menebak
حدس زدن، حدس بزن
ادامه...
حَدس زَدَن، حَدس بِزَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menambal
وصله زدن، پچ
ادامه...
وَصلِه زَدَن، پُچ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menambah
اضافه کردن
ادامه...
اِضافِه کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menembus
نفوذ کردن، نفوذ کند، نفوذکننده، نافذ
ادامه...
نُفوذ کَردَن، نُفوذ کُنَد، نُفوذکُنَندِه، نافِذ
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menyembah
پرستش کردن، عبادت، پرستش گر
ادامه...
پَرَستِش کَردَن، عِبادَت، پَرَستِش گَر
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menjebak
به دام انداختن، تله
ادامه...
بِه دام اَنداختَن، تَلِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menempa
آب شدن فلز، جعل کردن
ادامه...
آب شُدَنِ فِلِز، جَعل کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی