معنی menekuk - جستجوی لغت در جدول جو
menekuk
خم کردن، خم شدن
ادامه...
خَم کَردَن، خَم شُدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
menepuk
ضربه سریع زدن، ضربه زدن
ادامه...
ضَربِه سَریع زَدَن، ضَربِه زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mengetuk
کوبیدن، در زدن، زدن
ادامه...
کوبیدَن، دَر زَدَن، زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
memeluk
در آغوش گرفتن، بغل کردن
ادامه...
دَر آغوش گِرِفتَن، بَغَل کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menekan
سرکوب کردن، فشار دادن، سرکوب کننده
ادامه...
سَرکوب کَردَن، فِشار دادَن، سَرکوب کُنَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menegur
سرزنش کردن، سرزنش کرد
ادامه...
سَرزَنِش کَردَن، سَرزَنِش کَرد
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menebus
خریداری کردن، بازخرید
ادامه...
خَریداری کَردَن، بازخَرید
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menebak
حدس زدن، حدس بزن
ادامه...
حَدس زَدَن، حَدس بِزَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
mencekik
خفه کردن، خفه کننده
ادامه...
خَفِه کَردَن، خَفِه کُنَندِه
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menenun
پارچه کردن، بافتن، بافیدن
ادامه...
پارچِه کَردَن، بافتَن، بافیدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
menusuk
نفوذ کردن، چاقو زدن، سوزاندن، پرچم زدن
ادامه...
نُفوذ کَردَن، چاقو زَدَن، سوزاندَن، پَرچَم زَدَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی