melibatkan مستلزم بودن، درگیر کردن، دست داشتن در، شامل شدن ادامه... مُستَلزَم بودَن، دَرگیر کَردَن، دَست داشتَن دَر، شامِل شُدَن دیکشنری اندونزیایی به فارسی