معنی matigen - جستجوی لغت در جدول جو
matigen
معتدل کردن، متوسّط
ادامه...
مُعتَدِل کَردَن، مُتِوَسِّط
دیکشنری هلندی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
managen
مدیریّت کردن، مدیریّت کنید
ادامه...
مُدیریَّت کَردَن، مُدیریَّت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
machtigen
توانا کردن، توانمند کردن
ادامه...
تَوانا کَردَن، تَوانمَند کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
maaien
چمن زدن، چمن زنی
ادامه...
چَمَن زَدَن، چَمَن زَنی
دیکشنری هلندی به فارسی
aanmatigend
با گستاخی یا خودبزرگ بینی، مغلوب
ادامه...
با گُستاخی یا خُودبُزُرگ بینی، مَغلوب
دیکشنری هلندی به فارسی