معنی mandiri - جستجوی لغت در جدول جو
mandiri
خودکفا، مستقل
ادامه...
خودکَفا، مُستَقِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
maudire
لعنت کردن، نفرین
ادامه...
لَعنَت کَردَن، نِفرین
دیکشنری فرانسوی به فارسی
maneira
طرز، روش
ادامه...
طَرزِ، رَوِش
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sendiri
تنها
ادامه...
تَنها
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
bandire
اخراج کردن، تبعید کردن، خارج از قانون اعلام کردن
ادامه...
اِخراج کَردَن، تَبعِید کَردَن، خارِج اَز قانون اِعلام کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
maadili
اخلاقیت، ارزش ها، اخلاقی، فضیلت، اخلاقیات، فضائل
ادامه...
اَخلاقِیَت، اَرزِش ها، اَخلاقی، فَضیلَت، اَخلاقیات، فَضائِل
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mantiki
منطقی، منطق
ادامه...
مَنطِقی، مَنطِق
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mandhari
منظر طبیعی، موضوع
ادامه...
مَنظَر طَبیعی، مَوضوع
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mhandisi
مهندس، یک مهندس
ادامه...
مُهَندِس، یِک مُهَندِس
دیکشنری سواحیلی به فارسی
mandar
دستور دادن، ارسال کنید
ادامه...
دَستور دادَن، اِرسال کُنید
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
mandi
باران باریدن، حمّام کردن
ادامه...
باران باریدَن، حَمّام کَردَن
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
secara mandiri
به طور مستقل
ادامه...
بِه طُورِ مُستَقِل
دیکشنری اندونزیایی به فارسی